مولانا خود را شارح شعر سنایی میداند و شروع به شرح شعر سنایی میکند، سخن سنایی برای مولانا چنان ارجمند بود که گویی معنای سخنانی که حکیم بیان کرده را بیان و شرح میکند.
به گزارش خبرنگار رویداد فرهنگی، سومین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره سنایی، چهارشنبه دهم آبانماه به بررسی و تحلیل «تاثیر سنایی بر مولانا» اختصاص یافت. در این نشست محمدجواد اعتمادی، مولویپژوه و مدرس زبان و ادبیات فارسی، در مرکز فرهنگی شهر کتاب به بررسی تاثیر سنایی بر مولانا پرداخت.
اعتمادی سنایی را مهمترین شاعر در شکلگیری جهان مولانا اعلام کرد و گفت: در این جلسه بر تاثیر شعر مثنوی و جایگاهی که سنایی بر مولانا داشت خواهیم پرداخت. کتاب مناقبالعارفین که شمسالدین عارفی نوشته است بعد از رساله سپهسالار جامعترین کتاب در شناخت مولانا است. در این کتاب سخنانی از زبان مولانا و روایت از عشق و علاقه او به سنایی وجود دارد.
این مولویپژوه درباره سخنانی که افلاکی از مولانا درباره اهمیت سنایی بیان کرده است، گفت: این دو عبارت از کتاب مناقب العارفین از زبان مولانا نقل شده است: هرکه سخنان عطار را به جد خواند اسرار سنایی را فهم کند و هرکه سخنان سنایی را به اعتقاد مطالعه نماید کلام ما را ادراک کند و از آن برخوردار شود و برخورد. جایی دیگر از حضرت مولانا نقل کرده است: هرکه به سخنان عطار مشغول شود، از سخنان حکیم مستفید شود و به فهم سخنان او رسد و هرکه سخنان سنایی را به جد تمام مطالعه کند، به سر ثنای سخنان ما واقف شود.
اعتمادی با بیان اینکه مولانا سخنان خود را شرحی میدانست به چیزی که سنایی گفته است، ادامه داد: به یک معنا رسیدن به سر سخن خود را وابسته به این میدانست که شاگردان و مریدان او سخنان سنایی را بخوانند. یکی از دلایل دیگر دلبستگی مولانا به سنایی، معلمان و آموزگاران مولانا هستند. پدر مولانا علاقه خاصی به سنایی داشت.
وی افزود: سنایی برای مولانا حکم الگو را داشت، مولانا سنایی را به عنوان پیشوا و پیشگام و کسی میگذارد که مولانا میتواند او را الگوی خود قرار دهد. در مثنوی حکایات هزل هم وجود دارد. مولانا در دفاع از خود که چرا پارهای از معانی را در قالب حکایات هزل بیان میکنم به سنایی استناد میکند.
در سرودن مثنوی به معنای تام و تمام، سنایی الگوی مولانا بود
اعتمادی با بیان اینکه الگوی مولانا در سرودن مثنوی به معنای تام و تمام، سنایی بود، افزود: استاد فروزانفر بر این نکته تاکید میکند که تاثیرگذارترین کتاب بر مثنوی، کتاب حدیقه است. آنقدر این تاثیر زیاد است که میتوان گفت اگر حدیقه نبود، مثنوی به شکلی که امروز هست، نبود. به عنوان یک سرمشق اعلا در سرودن یک مثنوی تعلیمی عرفانی حدیقه در فضایی که مولانا پرورش یافت حضور داشت.
این مولویپژوه سنایی را استاد و شیخ مولانا دانست و افزود: مولانا خود را شارح شعر سنایی میداند و شروع به شرح شعر سنایی میکند، سخن سنایی برای مولانا چنان ارجمند بود که گویی معنای سخنانی که حکیم بیان کرده را بیان و شرح میکند. هر کجا در مثنوی از حکیم نوشته ای وجود دارد، از سنایی یاد میشود. غیر از اینکه در اسلوب سخن گفتن، مولانا سنایی را به عنوان استاد میدید، مولانا اعتقادی قلبی هم به سنایی دارد به عنوان یک شیخ تمام و انسان کامل او را میبیند و در غزلها به ویژه این معانی است.
او درباره دگرگونی سنایی به عنوان یکی از دلایل اینکه مولانا سنایی را دوست دارد، توضیح داد: سنایی هم مانند مولانا یک تحول را در زندگی خود از سر گذرانده بود، سنایی شاعری بود که ابتدا مداح پادشاهان بود،دتحولی در زندگی اش صورت میگیرد و از شاعر مداح به عارف حدیقه، دگرگون میشود. خود مولانا هم در زندگی اش، چنین تحولی را از سر گذرانده بود. یک زیر و زبر شدن و دگر گونی را از سر گذرانده بود.
اعتمادی قبل از اینکه مثالهایی از متن حدیقه و مثنوی مولانا را بخواند، گفت: حدیقه کتابی است که ادوارد براون آن را ملالت بار توصیف کرده، زرین کوب عبارت سرد و خشک را در توصیف حدیقه به کار برده است، از آن سو فروزانفر گفته حدیقه از لحاظ وسعت و اشتمال بر معانی گوناگون اثری بیهمتا و کتابی یگانه است. درست است که مثنوی حدیقه در برابر مثنوی مولانا کتابی سردتر و بیجانتر است، اما هیچ کتابی به اندازه حدیقه سنایی بر مثنوی مولانا تاثیر نگذاشته است.