عارف محقق است و نه مقلد، اهل دل متوجه تفاوت بین ابیات تحقیقی و تقلیدی است.
به گزارش خبرنگار رویداد فرهنگی، سیودومین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره خواجوی کرمانی در روز چهارشنبه پنجم مهرماه به بررسی یک غزل عارفانه خواجوی کرمانی اختصاص داشت. این نشست با سخنرانی دکتر حسن بلخاریقهی، استاد دانشگاه تهران و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
برخی از غزلیات خواجو نشانگر تسلط او بر معانی و اشارات عرفانی است که از جمله آن میتوان به غزلی با این مطلع اشاره کرد: «هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافل است/ وان که مجنون را به چشم عقل بیند عاقل است» در این نشست بلخاری به تاویل این غزل پرداخت.
حسن بلخاری با اشاره به اینکه خواجه در سه جا از دیوانش درباره سید الشهدا بحث دارد، سخنان خود را آغاز کرد: حوزه شعر را حوزه تاویل میدانم تا تحلیل و امیدوارم تاویلی از بحث خواجو داشته باشم. در یکی از قصیدههایش تمامی نام دوازده امام شیعه را میبرد که همین شیعه بودن او را به صورت محکمی اثبات میکند ولی در یکی از اشعاری که دارد رسما داستان کربلا را ذکر میکند؛ که در اواخر دیوان بیان شده است. همچنین درباره امام سجاد (ع) و امام باقر(ع) نیز اشعاری دارد.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در توضیح خوجوی کرمانی بیان کرد: خواجو سال 689 به دنیا آمد که 17 سال بعد از فوت حضرت مولانا است، خواجو در سال 753 فوت کرد. وقتی حافظ در شیراز رندی میکرد، خواجو نیز در قید حیات بود، پس خواجو بر حافظ موثر بوده است. به احتمال بسیار زیاد خواجو با مثنوی آشنا بود.
او با اشاره به بیت «هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافل است/ وان که مجنون را به چشم عقل بیند عاقل است » گفت: اینکه در مصرع اول گفته غافل است و در مصرع دوم عاقل است، نشانگر این است که عقل را معادل غفلت گرفته است. عقل در بیت اول معادل غفلت و بیخبری است. باید خواجو مراحلی را پشت سر گذاشته باشد گرنه مفاهیم و معانی عرفانی را نمیتوان کپی کرد.
بلخاری در ادامه نشست ادامه ابیات این غزل را خواند و درباره آنها توضیح داد: اگر انجیل و تورات تحریف شد، قرآن هم ایمن نیست و در قلمرو انسان میتواند آلوده شود پس خود حافظ آن هستیم. آن حقایق رقیقه قلبی هم محافظی دارد و نمیتوان با آنها بازی و و آنها را کپی کرد. اشعار قابل نسخهبرداری و تکرار هستند ولی معانی نیستند پس خواجو جایی را دیده است.
یافتههای عارف محصول مواجهات شهودی اوست
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با بیان این نکته که عرفان تنها قلمرویی است که در آن نمیتوان بازی کرد، اظهار داشت: اگر کسی در قلمرو عرفان بازی کند، رسوا میشود. خواجو دوره جوانی پر شر و شوری با سفرهایش داشته است. در جوانی دنبال ثروت بود شاید لبی هم تر کرده باشد، با سیمین برانی هم نشست و برخاست داشته باشد ولی وقتی به سن 40 میرسد و در کرمان ساکن میشود، تغییر میکند. محال است کسی که استعداد و ذوق عرفانی داشته باشد و جوانی را به غفلت گذرانده باشد و بعد از سن 40 تلنگری به ذهنش نرسیده باشد.
وی افزود: در قران چهل سالگی سن کمال است. اگر کسی بتواند این پیام را بشنود و استعدادش را داشته باشد، راه هموار است. خواجو بر اساس منابع در 64 سالگی فوت کرده و در حدود 14 سال زمان برای تعملات عرفانی داشته است و کسی که کتاب او را بخواند متوجه میشود نه برای اینکه با عرفای آن زمان برابری داشته باشد شعر میگفت.
بلخاری یافتههای عارف را محصول مواجهات شهودی او اعلام کرد و توضیح داد: به همین دلیل عارف محقق است و نه مقلد و آنکس که میخواند و اهل دل باشد ( ونه اهل معرفت) متوجه میشود که بیت از سر تحقیق است و نه تقلید. محال است کسی به حقیقت برسد و به او دستور داده نشود که دیگران را با این زیبایی و لذت شریک کن. بنابراین این غزل خواجو را محصول مواجهت او در سن 55 سالگی میدانم. اینجاست که امکان تعلملات روحی فراهم میشود. این غزل را محصول دوران پختگی خواجو میدانم چون معانی که در آن ذکر شده معانی است که نمیتوان از سر تقلید گفت. عرفان امکان این تقلید را به بازیگران خود نمیدهد.
«در غزلیات عرفانی نسبت ابیات با هم گاهی استقلالی است و گاهی اتصالی» نکته بعدی که بلخاری در این نشست به آن اشاره کرد استقلال و اتصال ابیات بود، او دراینباره گفت: همچون آیات قرآن که در یک سوره از فضاهای متعدد چنان سخن بگوید که امکان اتصال آیات با یکدیگر ممکن نباشد. حتی گاهی در خود یک آیه و نه یک سوره، فرازها نسبت معنوی عقل پسند که دنبالش هستیم را ندارند و به نظر میرسد استقلالی دارد که قابل جمع با قبل و بعد خودش نیست. پس ممکن است یک غزل از اول تا آخر یک معنا را به صورتهای مخلف متجلی کند که میگویند نسبت ابیات اتصالی است و ما یک حقیقت واحده داریم. یک غزل در الفاظ مختلف جاری میشود ولی در غزلیات حافظ گاهی صدر و ذیل غزل با هم متفاوت اند و ابیات اتصالی با هم ندارند.
بلخاری توضیح داد: اتصال معنا از قوانین مجهول عقل هندسی انسان است که ساختار میسازد و هرچیزی را روی شی ما قبل خود قرار میدهد، عرفان محکوم به این ساختار نیست و در حقیقت خود ساختار شکن است. پس ممکن است در بیان یک غزل روح و جان میل سمت و سوی دگر کنند. اصل انفصال ابیات در یک غزل نزد محققان در قلمو شعر و عرفان پذیرفته است و گاهی پذیرفته نیست.