اختتامیه نخستین دوره جایزه احمد محمود، دوشنبه چهارم دیماه در تالار شهناز خانه هنرمندان در دو بخش مجموعه داستان و رمان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار رویدادفرهنگی، حسن شهسواری، مجری این برنامه بود، او در ابتدای سخنانش با گلایه از اینکه خانه هنرمندان نویسندگان را به رسمیت نمیشناسد، گفت: خاطرم هست آخرین باری که در خانه هنرمندان به بهانه ادبیات مستقل جمع شدیم سال 1385 در جایزه گلشیری بود که از مرحوم سپانلو برای اهدای جوایز دعوت شد. حدود 10 یا 11 سال است که ما در اینجا که به نام خانه هنرمندان است به رسمیت شناخته نشدیم، آخرین بار به بهانه کورش اسدی بیرون از این مجموعه، جمع شدیم.
ابراهیم حقیقی، رئیس شورای عالی خانه هنرمندان، طراح جلد کتابهای احمود محمود در این مراسم حضور داشت، او بیان کرد: احمد محمود برای من هم بسیار بزرگ و گرامی بود، طراحی جلد کتابهای او از همسایهها شروع شد و من چون کتابخواندن بلد بودم، در اوج جوانی از خواندن همسایهها حیرت کرده بودم، این روی جلد را هر جایی که قرار است کارهایم را نشان دهم جزء افتخاراتم میگذارم نه برای کارهای خودم، برای اینکه خود را به احمد محمود بچسبانم. باید بگویم محمود پیش از اینکه رماننویس بزرگی باشد، انسان بزرگی بود. بسیار شریف!
بابک اگر یک روز نتوانم بنویسم، میمیرم
بابک اعطا، پسر احمد محمود با بیان اینکه امروز چهارم دیماه روز تولد پدر است، گفت: چنین جایزه ادبی به نام احمد محمود که به همت دوستان برگزار میشود، بهانهای شده که امروز را یادبودی از پدر بنامیم. شانس این را داشتم که با پدر زندگی میکردم. خیلی از جملات او در ذهنم است، او گفت «بابک اگر یک روز نتوانم بنویسم، میمیرم». او یکی از شریفترین آدمهایی بود که در زندگی دیدم. در نوشتن بسیار صادق بود همیشه میگفت، «بابک اگر من در نوشته ام صداقت نداشته باشم، مردم میفهمند.»
در ادامه، سارک اعطا، دختر احمد محمود، داستان کوتاه «قاب یک تصویر» را خواند.
سپس گروه پالت چهار اثر خود را به صورت زنده برای حضار اجرا کرد.
من عاشق کتاب «مدار صفر درجه» شدم
لیلی گلستان، مترجم، هم درباره تجربه خود از آشنایی با احمد محمود گفت، او توضیح داد: محمود را با کتاب همسایهها شناختم و از همانجا به نوشتههایشان دلبستم. تا اینکه انقلاب شد و کتابفروشی کوچکی باز کردم و روزی چهرهای آشنا به کتابفروشی من آمد، دوستی ما آغاز شد و من دیگر ایشان را رها نکردم. تا اینکه زمان گذشت و مدار صفر درجه منتشر شد، این کتاب قطور را دست گرفتم و در یکماه تمامش را خواندم، اما فورا دوباره از نیمه شروع به خواندنش کردم.
او ادامه داد: دلم میخواست با او درباره این کتاب صحبت کنم، با اطمینان خاطر زیاد، جوانی است و جهالت، به او گفتم میخواهم با شما مصاحبه بلندی کنم تا کتاب شود، من عاشق مدار صفر درجه شما شدم. ایشان هم خیلی راحت گفت من اصلا این کار را نمیکنم من هرگز با کسی مصاحبه نمیکنم و هرگز با کسی مصاحبه نخواهم کرد این جز منش من است و از شما معذرت میخواهم. بغض بدی در گلویم آمد ولی خود را کنترل کردم، گفتم که هرجور که شما دوست دارید، خیلی ممنون که به من جواب دادید. از او خواهش کردم که یک قلم بردارند تا شاید چند ماه دیگر فکر کنند که بد هم نیست که این مصاحبه را انجام دهند. از آن خندههای بلند کردند و گفتند که شماره را نوشتم. من هم خداحافظی کردم و مطمئن بودم که این اتفاق نخواهد افتاد. بعد از سه ماه به خانه ما زنگ زدند و گفتند «خب راهی برای من باز گذاشته بودی، بیا» برای مرور کتاب فرصت خواستم تا سوالهای بهتری تهیه کنم. یک هفته به من فرصت دادند و بعد از آن رفتم و مصاحبه کردم.
با بالا بردن تعداد داوران سعی در کاهش خطا داشتیم
در ادامه کامران محمدی، دبیر جایزه احمد محمود گزارشی از روند این جایزه اعلام کرد، او گفت: 50 نفر نویسنده، منتقد، خبرنگار و فعال ادبی برای مرحله اول رای دادند. داوری جایزه را در سه مرحله انجام دادیم. در سال 95 فهرستی از مجموعه داستانها و رمانهای منتشر شده تهیه کردیم، 253 رمان و 122 مجموعه داستان شناسایی شدند و فهرست کاملی از آنها تهیه شد و این فهرستها را برای 50 نفر فرستادیم و خواستیم به کتاب رای دهند. با بالا بردن تعداد داوران سعی در کاهش خطا داشتیم اما در هر داوری امکان خطا وجود دارد.
وی افزود: 10 رمان و 10 مجموعه داستان که دارای بیشترین امتیاز بودند انتخاب و وارد مرحله دوم شدند. در مرحله دوم سه دارور در بخش مجموعه داستان یعنی من، پیمان هوشمندزاده و مهدی ربی کار داوری این مجموعه داستان را انجام دادند. در بخش رمان هم حسن شهسواری، مهدی یزدانیخرم و سارا سالار داروی را انجام دادند، هر سه نفر 10 رمان را خواندن و در نهایت پنج مجموعه داستان و پنج رمان وارد محله سوم شدند. مرحله سوم یعنی انتخاب برگزیده، جلسهای با داوران برگزار شد و نهایتا یک کتاب را به عنوان برگزیده اعلام کردند که امروز اعلام خواهد شد.
در ادامه مهدی ربی بیانیه هیات داوران در بخش مجموعه داستان و مهدی یزدانیخرم بیانیه هیات داوران در بخش رمان را خواند.
جوایز نخستین دوره جایزه احمد محمود در بخش مجموعه داستان به کتاب «بیباد بیپارو» نوشته فریبا وفی و کتاب «همین امشب برگردیم» نوشته پیمان اسماعیلی به صورت مشترک اعطا شد و در بخش رمان، اثر رضا جولایی با عنوان «یک پرونده کهنه» برگزیده شد.
آدمیت محمود مقدم بر ادبیات بود
در پایان مراسم محمود دولتآبادی با بیان اینکه نویسندگان کشورم برای من اهمیت داشته اند، دارند و خواهند داشت، گفت: میدانم وقتی کسی کار در ادبیات را شروع میکند، کمترین ارزشی که گرو این کار میگذارد زندگی اش است. وقتی همسایهها منتشر شد، در جایی نوشتم « خجسته باد تولد چنین اثری در ادبیات ایران» هنوز هم میگویم. احمد محمود از نظر من که شانس این را داشتم که دوست مشترک او باشم، حتی مقدم بر ادبیات، آدمیت او بود.
وی گفت: متاسفانه دیدم وقتی احمد محمود نباشد، مجوز داده میشود که عزیز و گرامی داشته شود. نه برای احمد محمود و نزدیکان او و نه برای امثال او مهم نیست که برخوردهای سیاسی و انگهایی که هدفش جز حذف او از فرهنگ است به افراد زده شود. یکی از نکاتی که احمد به آن رسیده بود، خود بودگی است، این مقوله مهمی در زندگی هرفردی است. خود بودگی احمد محمود آموختنی بود، بی نیازی او از دریافت ما به ازاری اجتماعی هم آموختنی بود. رفاقت و سادگی، غناعت و بزرگواری اش درغناعت، رفتارش با دوستان و فرزندانش و ... آموختنی بود.
دولتآبادی در این مراسم با گلایه از روند مجوز دادن به کتابها گفت: نکتهای را به مسئولان فرهنگی باید بگویم، آقایان اگر یک کتاب ممنوع است، به عهد خود وفادار باشید جلوی جعلش را هم بگیرید، چرا جلوی پخش جعلش را نمیگیرید؟ پس شما با بعضی از نویسندگان خصومت دارید، این خصومت، کاملا شخصیتی از جانب شمابر نویسندگان است. شما مسئول فرهنگی کشور ما هستید که آثار احمد محمود و امثال او ممنوع باشد و فرزندانش همچنان تاوان دهند و شما یکبار نگویید که اینها چه کسانی هستند که کتاب جعل میکنند. باید بدانید که شما تقویم هستید، ما تاریخ هستیم.