در نشست «بررسی شخصیت و سبک ادبی گابریل گارسیا مارکز با محوریت کتاب صد سال تنهایی» ضمن توضیح چگونگی نشر این کتاب، فقر خانواده مارکز دلیلی برای ارسال تنها نیمی از نسخه کتاب برای ناشر آرژانتینی عنوان شد.
به گزارش خبرنگار رویداد فرهنگی، نشست گفتوگو با عنوان «بررسی شخصیت و سبک ادبی گابریل گارسیا مارکز با محوریت کتاب صد سال تنهایی» چهارشنبه 21 تیرماه با همکاری« فصلنامه کاغذرنگی»، « انجمن فرهنگی افراز» و « نشر هنوز» در محل کتابفروشی هنوز برگزار شد.
در این نشست بابک موسویفرد، استاد زبان اسپانیایی با اشاره به موضوع گفتوگو زبان اسپانیایی بیان کرد: از حدود 31 سال پیش زبان اسپانیایی در ایران بصورت آکادمیک وارد شد البته ظاهرا قبل از انقلاب هم دوره کوتاهی این زبان به شکل زبان دوم تدریس شد، اما بصورت آکادمیک از سال 1365 شروع و حال حاضر در سه دانشگاه آزاد تهران شمال، علامه طباطبایی و تهران تا مقطع کارشناسی تدریس میشود.
وی ادامه داد: خیلی از کتابهایی که به زبان اسپانیایی نوشته شده از این زبان به فارسی ترجمه نشدهاند از جمله همین کتاب «صدسال تنهایی» که اولین ترجمه آن از ایتالیایی انجام شد.
مارکز به رهبران برخی کشورها نزدیک بود
موسویفرد با بیان اینکه حدود 27 کشور زبان اسپانیایی دارند، درباره شخصیت مارکز ( فردی کلمبیایی که بیشتر عمر خود را در خارج از کشورش سپری کرد)، اظهار داشت: مارکز به دلیل علاقه خود به کشورها و رهبران مختلف شخصیتی عجیب داشت، وی به فیدلکاسترو و رییس جمهور اسبق فرانسه نزدیک بود ولی همواره با کشور خود مشکل داشته است.
وی گفت: مارکز بیشتر عمرش را در مکزیک زندگی کرد و سپس در همان جا هم درگذشت. دارای مذهب آگنوتیست یا ندانمگرایی بود از نظر سیاسی تا سال 1990 گرایش خاصی به مارکسیسم، کمونیست یا سوسیالیسم داشت؛ بعد از دریافت جایزه نوبل در سال 1982 بسیاری از افراد دلیل نزدیک بودن مارکز به رهبران کشورهای مختلف از جمله فیدل کاسترو را میپرسیدند.
آمریکای لاتینیها تا دهه 40 میلادی مصرفکننده ادبیات اسپانیایی بودند
محمد قاسمزاده، نویسنده و پژوهشگر سخنران دیگر این نشست بود که درباره انواع ادبیات آمریکای لاتین عنوان کرد: ادبیات آمریکای لاتین یکی از انواع ادبیاتی است که در دنیا خواهان دارد و همه تصور میکنند که این شکوفایی و بروز ادبیات آمریکای لاتین خلقالساعه بوده است درحالی که درعرصه فرهنگ خلقالساعه نداریم اما چرا ادبیات آمریکای لاتین یکباره در مدت زمان کوتاهی این چنین شکوفا شد؟
وی ادامه داد: آمریکای لاتینیها اصولا تا حدود دهه میلادی مصرفکننده ادبیات اسپانیایی بودند، درواقع آثار ادبیات خلق شده در اسپانیا به آمریکای لاتین ارسال میشد و آنها با مطالعه ادبیات سرگرم بودند که این سرگرمی از لایههای پایین اجتماع شروع میشود تا قشرهای بالا را هم دربر میگیرد و این امر در تمام دنیا بدین صورت است.
این نویسنده و پژوهشگر بیان کرد: ادبیات اسپانیا در قرن نوزدهم در بین ادبیاتهای کشورهای اروپایی خیلی برجسته نیست و بیشتر تحت تاثیر مذهب کاتولیک است و آموزههای مذهب کاتولیک را به صورت ادبی عرضه میکند. اونامونو (فیلسوفی که رمان یا داستان مینویسد) برجستهترین نویسندهای است که در اواخر قرن نوزدهم آثارش به چاپ میرسد.
وی ادامه داد: طی سال 1998 نسلی به نام 98 در اسپانیا شکل میگیرد که نماینده این نسل اونامونو است و این افراد میخواهند به شکلی شکوه از بین رفته را بازسازی کنند که این امر صورت نمیگیرد چون جهان هنگام ورود به قرن بیستم با تحولاتی روبهرو میشود و انقلابهای متعدد در کشورهای مختلف رخ میدهد.
از قطع منبع تغذیه ادبیات آمریکای لاتین تا خلق آثار آنها
محمد قاسمزاده، با بیان اینکه مارکز معتقد است «ما باید ادبیات آمریکایی اسپانیایی را پایهگذاری کنیم» عنوان کرد: چیزی که مارکز و هواخواهان فرهنگ اسپانیایی را کمک میکند جنگ داخلی اسپانیا از سال 1936 تا 1339 است درواقع عدهای از نسل 27 آمریکایی در این جنگ تبعید میشوند گروهی به فرانسه میروند که بیشتر نقاش بودند و نویسندگان به آمریکای لاتین منتقل میشوند.
وی ادامه داد: درواقع جنگ داخلی اسپانیا خوراکی را که تهیه و به آمریکا فرستاده میشد قطع میکند و دیگر در سرزمین مادری زبان اسپانیایی چیزی خلق نمیشود یا اگر خلق شود به آمریکای لاتین منتقل نمیشود البته عدهای از نویسندگان در اسپانیا میمانند، وقتی منبع تغدیه ادبیات آمریکایی لاتین قطع میشود آنها به خود میآیند و به خلق آثار میپردازند که نویسندگان تبعیدی هم در گرمکردن محافل آنها بسیار موثر هستند.
وی رئالیسم جادویی را ساخته آمریکای لاتین ندانست و اظهار داشت: اولین بار یک محقق آلمانی در 1925 این اصطلاح را برای نقاشی به کار میبرد و بعد که در آمریکای لاتین ادبیات خاصشان خلق میشود این اصطلاح به آنجا منتقل گشته و به ادبیات آمریکای لاتین مهر میخورد، درواقع بنیانگذار رئالیسم جادویی در آمریکای لاتین مارکز نیست و قبل از مارکز نویسندگان دیگر این شیوه را به کار بردند.
به گفته وی، وقتی عدم منطق در اوهام و ذهنیت و منطق در زندگی اجتماعی کنار هم قرار میگیرند و باهم حرکت میکنند رئالیسم جادویی میشود.
فهم داستان با تسلط بر زبانی که ترجمه را انجام میدهد، امکانپذیر است
موسویفرد در ادامه درخصوص ترجمه کتاب «صدسال تنهایی» اظهار داشت: اگرچه مترجمان مختلف برای این کتاب وجود دارند اما همچنان منتقان بهترین ترجمه این کتاب را از بهمن فرزانه میدانند و ایشان به ادبیات داستان بهتر درک کرده و نزدیکتر شده است.
وی ادامه داد: به نظرم مترجم باید به زبانی که ترجمه را انجام میدهد بسیار مسلط باشد تا بتواند با فهم ادبیات داستان آن را به دیگران انتقال دهد.
استاد زبان اسپانیایی با اشاره به سختی کار برای ترجمه بیان کرد: فهمیدن اینکه مارکز، کتاب «صدسال تنهایی» را با چه پیش زمینه فکری و به سبک رئالیسم جادویی مینویسد، برای مترجم دشوار است.
وی بیان کرد: مارکز و همسرش که در مکزیک با فقر زیاد زندگی میکنند نسخه ای از این کتاب را برای رسیدن به ناشری که برای چاپ با او توافق کرده بودند، به آرژانتین میفرستند اما از آنجا که برای پرداخت هزینه کتاب با آن حجم مشکل داشتند مجبور به ارسال تنها نیمی از نسخه کتاب میشوند البته به اشتباه در ارسال، نیمه دوم نسخه را میفرستند.
سپس ناشر از این کار استقبال میکند و در سال 1968 همزمان به دو زبان فرانسه و ایتالیایی ترجمه میشود و مارکز در همان سال تصمیم میگیرد که کتاب را تحت نظارت خود به انگلیسی ترجمه کند چون میدانست که ترجمه به انگلیسی (که زبان اول دنیا شده بود) تاثیرگذار است لذا با دوست خود که روشنفکر و نویسنده آرژانتینی بود، مشورت میکند، او راباسا (استاد دانشگاه ) را بعنوان تنها شخصیتی که لیاقت ترجمه کتاب دارد به مارکز معرفی میکند.
وی در ادامه صحبتهای خود درباره رفتن مارکز و دوستش به نزد راباسا و مطرح کردن ترجمه کتاب توضیحات مفصلی را ارائه کرد.
لازم به ذکر است که در حین صحبتهای سخنرانان حاضران سوالات خود را درباره مارکز، کتاب «صدسال تنهای»، ادبیات اسپانیایی و ادبیات آمریکای لاتین پرسیدند.