فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب «دیدار با خویش»+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/07/22 ساعت 11:20

کتاب «دیدار با خویش» نوشته عباس جوانمرد توسط نشر نو به چاپ رسید.

به گزاش رویداد فرهنگی، این کتاب خاطرات چند دهه فعالیت عباس جوانمرد در تئاتر کشور است که در طی سال‌ها جمع‌آوری و نگارش شده است. کتاب نثری بسیار روان و خوانا دارد که از دوران نامساعد بعد از کودتای 28 مرداد آغاز می‌شود و تا دوران امروزی پیش می‌رود. وی خاطراتش در تئاتر ملی و چگونگی ورود و رشدش در هنر نمایشی را  بازگو می‌کند.

به نوعی می‌توان گفت جوانمرد در این کتاب با خاطراتش تاریخ تئاتر ایران را بازگو می‌کند. در کنار خاطرات، او همچنین عقاید و طرز نگاهش به تئاتر و نمایش را نیز برای خوانندگان روشن می‌کند.

کتاب در چندین سال تالیف شده است و سیر زمانی متن، آن چنان منظم نیست و بیشتر با موضوع پیش می‌رود. در کنار فعالیت‌های تئاتری، تحولات اجتماعی و سیاسی کشور نیز در این کتاب به چشم می‌خورد و همین باعث می‌شود که «دیدار با خویش» مانند یک بیوگرافی معمولی نباشد بلکه به برگی از تاریخ نمایشی و اجتماعی ایران به زبان شیوای یک تئاتری قدیمی نزدیک‌تر باشد.

از نکات حائز اهمیت این کتاب می‌توان به عکس‌ها و ضمیمه‌های کتاب اشاره کرد. در طول کتاب اطلاعات مختصری درباره افراد نام برده شده در متن به علاوه قطعه عکسی در پانوشت صفحات وجود دارند. همچنین عکس‌هایی کمیاب از تئاترهای قدیمی در پایان این کتاب آمده است.

 

بخشی از متن کتاب

نمایشنامه «درد دل آمیز یدالله» در سوم فروردین ماه 1339 و «افعی طلایی» در اول تیرماه 1339 در تلویزیون ایران اجرا و پخش شد.

قبل از آن، گروه با سه تک‌پرده‌ای «درد دل آمیز یدالله» و «مرده‌خور‌ها» و «افعی طلایی»، نخستین برنامه‌ خود را در اردیبهشت‌ماه 1336 در تالار فارابی هنرهای زیبای کشور به اجرا گذاشت. این اجرا برای هنرمندان گروه ما که دیگر «گروه هنر ملی» خوانده می‌شد دارای اهمیت ویژه بود، چون درج نقطه‌نظرهای صریح در بروشورها، گروه را رسما و عملا در یک کشمکش وجدل  عقیدتی وارد می‌کرد از درج مجدد آن‌ها در بروشور خودداری کردیم چون از همان آغاز پی‌آمدهای پردغدغه‌ی آن کاملا نامشخص بود.

شب اول اختصاص به هنرمندان صاحب‌نام رشته‌های مختلف، منتقدین و اساتید اهل هنر و ادب داشت و طبعا میان این مدعوین مسئولان و استادان هنرستان هنرپیشگی جای ویژه‌ای داشتند. سر ساعت اعلام شده برنامه شروع شد و هرسه نمایش طبق برنامه به اجرا درآمد و خوشبختانه با تایید و تشویق گسترده تماشاگران اهل هنر و ادب مواجه شد. در پایان اجرا چندین سبد گل از طرف گروه‌ها و مجامع مختلف و دوستان دور و نزدیک روی صحنه آمد. تشویق و دست زدن‌ها ادامه داشت و من در میان تماشاگران قفط دنبال یک نفر می‌گشتم – هایک گاراکاش؛ و بالاخره او را با همسرش در انتهای سالن یافتم. پرده چند بار باز و بسته شد، و من هربار به خودم نهیب می‌زدم که یکی از سبدهای گل را بردارم و بروم ته سالن بگذارم در بغل او؛ اما هربار دلیلی مثل حضور دکتر نامدار یا حضور همکاران و اباطیلی از این قبیل مرا از این کار بازداشت. بعدها به این خاطر خودم را بارها سرزنش کردم و حرف اصلی با خودم این بود که «بالاخره نتوانستی».  حالا از من به شما نصیحت، در این مواقع هر وقت دلتان به شما نهیب زد، درنگ نکنید و حرف دلتان را بزنید. 



نظرات کاربران

ارسال