
کتاب «دلهرههای کودکی؛ جستجوی خود واقعی» نوشته آلیس میلر، ترجمه امید سهرابینیک توسط انتشارات فرهنگ نشرنو به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، ویراستی بازبینیشده از کتابی پرفروش در سطح جهان که به ما کمک میکند واقعیت و نیازهای اساسی خود را کشف کنیم.
آلیس میلر به خاطر تحقیقاتش در مورد علل و آثار آسیبهای کودکی و بهخصوص بابت کتاب پرفروش دلهرههای کودکی شهرتی جهانی یافته است. وی پس از پانزده سال، دیگربار بهسراغ آن کتاب آمده و با توجه به اینکه میگوید از چارچوب روانکاوی خروج کرده در کتابش بازبینی اساسی کرده است. او بر این باور است که ریشههای خشونت و بیرحمیهای جامعه در شیوههای سنتی تربیت کودکان و آموزش آنها نهفته است که میتواند دوران کودکی را به زندان مبدل کند. نویسنده در این ویراست جدید شرح میدهد ما چگونه میتوانیم از یافتههای جدید او برای رهایی خود استفاده کنیم. میلر با استفاده از مثالهای گوناگون توضیح میدهد چگونه میتوانیم احساسات گمشده و گذشتۀ سرکوبشدۀ خویش را بازیابیم و شروعی جدید و سالم برای خود و فرزندانمان رقم بزنیم.
قسمتی از متن کتاب
گاهی از خودم میپرسم آیا هیچگاه امکان دارد بتوانیم وسعت تنهایی و دلتنگیای را که در دوران کودکی تحمل کردهایم درک کنیم. در اینجا منظورم اساساً کودکانی نیست که مورد توجه قرار نگرفتهاند یا به کلی مورد غفلت بودهاند و همیشه از این غفلت آگاه بودهاند یا حداقل با علم بر این که مورد توجه قرار نمیگیرند بزرگ شده اند. جدا از این موردهای استثنایی، بسیارند افرادی که در طول زندگیشان باور داشتند دوران کودکی شاد و ایمنی را سپری کرده اند به درمانگر مراجعه میکنند و وارد دورههای درمان میشوند. بسار اتفاق افتاده کسانی نزد من آمدهاند که بخاطر استعدادها و موفقیتهایشان در زندگی مورد تحسین همگان بوده اند. نگرش غالب این است که این افراد مایۀ افتخار والدینشان هستند باید از حس اتکا به نفس ثابت و قویای برخوردار باشند اما در واقع عکس این قضیه حاکم است. آنها در تمام مسولیتهایشان عملکرد خوب و حتی عالی دارند و همیشه در هر کاری که اراده کنند موفق میشوند. همه آنها را تحسین میکنند و به آنها غبطه میخورند، اما در پشت همۀ اینها افسردگی، یعنی حس پوچی و از خود بیگانگی و بیمعنی بودن زندگی کمین کرده است. این احساسات تاریک و سیاه زمانی خود را نشان میدهند که داروی خودنمایی آنها تاثیرش را از دست بدهد. زمانی که آنها دیگر تاج سر یا چشم و چراغ جمع نیستند یا هر زمانی که آنها ناگهان احساس کنند به آرزوی خاصی نرسیده اند یا به میزان مقبولی تلاش نکردهاند، اضطراب و احساس گناه و شرم به آنها یورش میآورد.