
کتاب «شعر اسپانیا از آغاز تا امروز» نوشته اِئوخِنیو فلوریت و ترجمه لیلا مینایی توسط نشر فنجان در سال 1396به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، «... پرداختن به ادبیات اسپانیا و بالأخص شعر آن از موضوعاتی است که در کشور ما مهجور مانده است. از شاعران اسپانیا شاید بیش از همه، فدریکو گارسیا لورکا این بخت را یافته است که ترجمههای برخی اشعارش، آن هم بیشتر به واسطهی زبانی دیگر، در ایران خوانده شود. تلاش پروفسور اِئوخِینو فلوریت در این کتاب تا حد زیادی راه ما را برای آشنایی با شعر اسپانیا هموار میکند. او در این کتاب، که اثری کلاسیک در این حوزه به شمار میآید، پس از مقدمهای جامع، با انتخاب سنجیدهی 37 شعر از بزرگترین شاعران اسپانیا، هم سیر حیات شعری اسپانیا را ترسیم میکند و هم نمایی نسبتاً جامع از صور خیال و بینش و فرزانگی این شاعران بزرگ پیش روی ما قرار میدهد. فلوریت که منتقدی مطرح و شاعری صاحبسبک در ادبیات اسپانیاییزبان است و بر تاریخ ادبیات اسپانیا تسلط دارد، علاوه بر گزینش شایسته شعرها، گنجینهای از سرگذشتها و نقدهای ادبی در اختیار ما مینهد که تا حد مطلوبی معرّف هر شاعر و بازتابدهنده اهمیت آثارش در عصر اوست. از طرف دیگر، دوستی نزدیک فلوریت با برخی شاعران مطرح قرن بیستم (کسانی چون خوئان رامون خیمِنِس، خورخه گیِن، لوئیس سِرنودا و پدرو سالیناس) در ارائه تصویری واقعگرایانهتر از این شاعران و شعر زمانشان بیتأثیر نیست... »
از مقدمۀ نویسنده
«به گفته ادگار الیسن پیرس، اسپانیاییشناس بریتانیایی، شعر اسپانیا سه ویژگی شاخص دارد: پویایی، آرمانگرایی و جامعیت. پویاییاش در قدرت، صراحت کلام و خلاقیت همیشگاش نمایان است... چه در بالادهای بینام و نشان، و چه در آثار شاعران شگفتانگیز بزرگی که اندیشههایشان چون پیکانی از چله رهاشده اوج میگیرد... شعر اسپانیا، مثل شعر دیگر سرزمینها، ریشه در واقعیت دارد و هرگز پیوندش را با آن نمیگسلد، اما نوعی پرواز خیال در آن دیده میشود که بیمانند است؛ چه آن زمان که گارسیلاسو دِ لا بگا در شعر خود عشقی زمینی را گرامی میدارد یا خوئان دِ لا کروس عشقی آسمانی را، و چه وقتی جلوهای از طبیعت، آزادی، تنهایی، یا مرگ ستایش میشود.»
از ویژگیهای ممتاز این کتاب میتوان به اصطلاحنامه و نامنامه انتهای کتاب اشاره کرد؛ نامنامه کتاب شامل فهرستی توصیفی و دوزبانه از تمام نامهای خاصی است که در متن کتاب آمده است و اصطلاحنامه شرح مختصری است از اصطلاحاتی که در کتاب با علامت ستاره مشخص شدهاند.
چند شعر از متن کتاب
«دو ترانه»
ای مرگ درنگ مکن، زیرا که میمیرم؛
بیا تا با تو بزیم؛
دوستم بدار زیرا که دوستت میدارم،
با آمدنت امید دارم
که دیگر با خود نستیزم.
هیچ علاجی نیست،
که زندگی را شاد سازد،
زیرا زخم عمیق من
از همین زندگی است
که علاجش فقط تویی.
پس بیا زیرا که می میرم؛
بجوی مرا، حال که روان از پی توام؛
دوستم بدار، که دوستت میدارم
با آمدنت امید دارم که جان از بدن برهانم.
«رویا می بافم و جاده ها را می پیمایم»
رویا می بافم و جاده ها را میپیمایم
در شفق. ای تپه های زرین
کاج های سبز، بلوط های خاک گرفته!...
جاده به کجا می رسد؟
می خوانم و میروم،
مسافری در راه ...
_شب دارد می رسد_
«زمانی در قلبم خار عشق خلیده بود؛
روزی سرانجام بیرونش کشیدم،
حالا دیگر قلبی ندارم.»
و ناگهان همه ی دشت
ساکت می شود و تاریک و فکور.
باد مویه می کند
در میان صنوبرهای کنار رود.
شفق غلیظ تر می شود،
و جاده ای که میپیچد
و محو میشود
تاریک و ناپدید می شود.
باز آواز سرمی دهم:
«آه، خار طلا،
کاش باز میتوانستم
تو را خلیده در قلبم حس کنم.»