فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب «هوشنگ دوم»+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/06/20 ساعت 00:14

کتاب «هوشنگ دوم» نوشته کریم فیضی توسط انتشارات معین به چاپ رسید.

برای دانلود می بایست در سایت عضو شوید.

به گزارش رویداد فرهنگی، کتاب هوشنگ دوم را می توان به شکلی ادامه کتاب شما که غریبه نیستید دانست. شما که غریبه نیستید زندگی نامه خودنوشت مرادی کرمانی است که از زادگاه او روستای سیرچ کرمان آغاز می‌شود و در ورود به تهران در بیست سالگی به پایان می‌رسد. ولی هوشنگ دوم شرح ماجراهای تلخ و شیرینی است که در تهران بر وی گذشت. هرگاه کسی کنجکاو می‌شد که بداند در تهران بر نویسنده چه گذشت؟ او جواب می‌داد: لطف کنید هوشنگ دوم را بخوانید.

 

بخشی از متن کتاب

-برای آمدن به تهران مشخصا چه کار کردید؟

هرکاری که می‌توانستم انجام بدهم، دادم. رفتم به شهداد و نصف خانه مادری را که آن‌جا داشتم فروختم، چون کسی به من کمک نمی‌کرد. اصلا کسی نبود تا پولی به من بدهد. همین‌جوری هم که نمی‌شد به تهران آمد.

 

-قبل از رسیدن به تهران، اجازه بدهید بپرسم، اگر کسی از شما بپرسد که بعد از آمدن به کرمان و رفتن به تهران، کرمان به هوشنگ مرادی کرمانی چه چیزی داد که بیشتر از سیرچ بود، چه جوابی به او می‌دهید؟

در سیرچ، دنیای من تعزیه بود و قصه‌های پدربزرگ و مادر بزرگ و داستان‌های همه روزه روستا و طبیعت، ولی در کرمان با دنیای کتاب و کتابخوانی و سینما و تئاترهای دبیرستانی و چیزهایی از این قبیل آشنا شدم در کرمان مجذوب هنر شدم. چنان شیفته این کار شدم که گاهی تمام گفت و گو فیلم‌هایی را که می‌دیدم حفظ می‌کردم. آن‌قدر سینما می‌رفتم که پر از دیالوگ های مختلف بودم. بعد که بیرون آمدم، آن‌ها را تقلید می‌کردم.
اصلا اوایل بودنم در کرمان نمی‌توانستم به سینما بروم و فیلم ببینم، می‌رفتم عکس‌ها را می‌دیدم و چون  همیشه بلندگویی بالای سینما بود صدای بازیگران را پخش می‌کرد، با شنیدن آن دیالوگ‌ها و دیدن عکس‌ها یک قصه برای خودم درست می‌کردم که با قصه‌ای که در خود فیلم بود- و بعدها در سینما می‌دیدم-
خیلی فرق داشت. در کرمان تخیلم مثل سیرچ کار می‌کرد، ولی این‎‌جا دیگر می‌توانست به چیزهای مختلف چنگ بزند که یکی از آن‌ها فیلم بود.

 

-هوشنگ مرادی کرمانی، در نوشتن دنبال چه بود؟ در کرمان چرا می‌نوشت هوشنگ؟

برای این‌که درونش را خالی کند. این واقعیت است. بعد از این همه سال تنها چیزی مرا راحت می‌کند، همین نوشتن است. در شما که غریبه نیستید نوشته‌ام که: صفحه سفید کاغذ پدرم بود.  مادرم بود، برادرم بود خواهرم بود، همه کسم بود، بهترین دوستم بود که می‌توانستم برایش درددل کنم. این دروغ نیست واقعیت دارد. هنوز هم چنین است. هنوز هم مایه آرامشم کاغذ است. بله زن خوبی دارم، چند بچه خوب دارم و زندگی‌ام هم خوب است. در زندگی ما، اختلاف و مشکلاتی که دیگران دارند، وجود ندارد. یک زندگی ساده و سالم دارم. همه‌چیز سرجایش است: نذر و نیاز و مذهب و خوشی و کار. در مجموع همه چیز مرتب است.

نمی‌خواهم از خانواده‌ام تعریف کنم ولی واقعا خانواده خوب و مثبتی دارم. مشکلی هم ندارم که به خاطر آن و از ترس و فشار آن به نوشتن پناه ببرم.

با این حال هنوز که هنوز است بزرگ‌ترین پناه من، زندگی و خانواده و کار و موقعیت و شهرتم نیست. همان صفحه کاغذ است. اعضای خانواده به خصوص خانم‌ها دوست ندارند رقیبی در زندگی‌شان باشد، ولی صفحه کاغذ در زندگی من و شوهری و پدری یک رقیب است و من همین هستم که هستم.



نظرات کاربران

ارسال