فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب «یوزپلنگ»+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/06/01 ساعت 22:13

کتاب «یوزپلنگ» نوشته جوزپه تومازی دی‌لامپه دوزا ترجمه نادیا معاونی است که توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.

به گزارش رویداد فرهنگی، یوزپلنگ را که می‌توان «اتوبیوگرافی» ایده‌آلیستی نویسنده قلمداد کرد به شرح وقایع زندگی یک شاهزاده سیسیلی «فابریتزیو سالینا» در زمان لشکرکشی گاریبالدی (در سال1860) و سال‌های پس از آن می‌پردازد و سرگذشت این خاندان فئودالی و افول آن را در این دوره تغییر و تحول تاریخی مورد بررسی قرار می‌دهد. لامپه دوزا در این رمان سیر تاریخی سیسیل را از هنگام پیاده شدن قوای گاریبالدی در جزیره سیسیل که از تحت سلطه رژیم بوربون‌ها بیرون آمده و در اختیار پیه‌مونتی‌ها  قرار گرفت و سرانجام این امر به اتحاد کشور ایتالیا انجامید و تحولات اجتماعی را در اثر جایگزینی طبقه نوین بورژوازی به اشرافیت فئودالی مورد بررسی قرار می‌دهد. زیبایی رمان درآمیختن واقعیات تاریخ با احساسات و شرح حال شخص نویسنده می‌باشد، زیرا سرگذشت فابریتزیو سالینا در این تطور سیر تاریخی تماما با احساسات مولف درآمیخته و پرنس سالینا قهرمان داستان همانا خود نویسنده است . بنابراین واقعیات تاریخی در ذهنیت نویسنده یه طرزی شخصی و دراماتیک شکل می‌گیرد.

 

بخشی از متن کتاب

پرنس آزرده شد: غرور طبقه اجتماعی، حتی رو به زوال نیز چنان حساس بود که نمی‌توانست آن مدایح عیش و لذت در باب عروس آیند هوس‌انگیزش را تحمل کند؛ چطور دن چیچو جرئت داشت با چنین تغزل شهوانی راجع به پرنسس آتی فالکونری سخن گوید؟ ولی این درست بود که مردک بیچاره چیزی از این ماجرا نمی‌دانست؛ باید همه‌چیز را برایش تعریف می‌کرد؛ از این گذشته تا سه ساعت دیگر خبر به اطلاع همه می‌رسید. فورا تصمیم گرفت و تبسمی یوزپلنگ مآبانه و دوستانه به تومئو کرد: «آرام باشید دن چیچوی عزیز، آرام باشید؛ در خانه نامه‌ای از خواهرزاده ام دارم که ماموریت تقاضای ازدواج از دوشیزه آنجلیکا را به من سپرده است؛ از این به بعد با احترام معمولتان از او صحبت خواهید کرد. شما اولین کسی هستید که این خبر را می‌شنوید؛ ولی به خاطر این مزیت باید بهایی بپردازید: در بازگشت به کاخ ترزینا در اسلحه‌خانه حبس می‌شوید؛ در آن‌جا وقت خواهید داشت که تمام تفنگ‌ها را تمیز کنید و روغن بمالید و فقط بعد از پایان ملاقات دن کالوجرو آزاد خواهید شد؛ نمی‌خواهم که قبلا چیزی درز کند. »

تمام احتیاطات و ملاحظه‌کاری دن چیچو که غافلگیر شده بود به ناگاه چون دسته‌ای از میله‌های بولینگ که درست وسطشان نشانه گرفته شده باشد فروریخت. فقط احساسی کهنه باقی‌ماند.

«عالیجناب این دیگر رذالت است! خواهرزاده شما نباید با دختر کسانی که دشمن شما هستند و از پشت سر برای شما می‌زنند ازدواج کند. فریب دادن آنجلیکا بدان سان که من فکر می‌کردم، عملی فاتحانه بود؛ این کار تسلیمی بدون قید و شرط است. این پایان فالکونری‌ها و همین‌طور سالیناهاست.»

بعد از گفتن این حرف سر را فرو افکند و با حالتی رنجور، دلش می‌خواست که زمین زیر پایش دهن بگشاید. پرنس سرخ و حتی گوش‌هایش و کاسه چشمانش پر از خون شده بود. مشت‌ها را گره کرد و گامی به سوی دن چیچو برداشت. ولی او مرد عالمی بود، و گذشته از همه این‌ها، گه گاه به دیدن ضدونقیض‌ها عادت داشت؛ و علاوه بر این در زیر ظاهر همچون شیر ، غالبی شکاک پنهان بود. امروز متحمل چیزهای زیادی شده بود: نتیجه همه‌پرسی، لقب پدربزرگ آنجلیکا، گلوله‌ها! و تومئو حق داشت: در وجودش سنت‌های کهن سخن می‌گفتند. ولی او فقط یک ابله بود: این ازدواج پایان هیچ‌چیز نبود. بلکه سرآغاز همه‌چیز بود. در محدوده بهترین آداب و رسوم به شمار می‌آمد.

مشت‌هایش از هم گشوده شد: جای ناخن‌هایش در کف دستانش باقی‌ماند. «دن چیچو، به خانه بازگردیم، شما بعضی چیزها را نمی‌توانید بفهمید. «آن‌چه قرار گذاشتیم خوب درک کردید؟»

و چون به طرف جاده پایین می‌رفتند، به سختی می‌شد گفت کدام‌یک از آن دو دن‌کیشوت و کدام‌یک سانچو بود.



نظرات کاربران

ارسال