
کتاب «معلم خوب یادگرفتن را یاد میدهد» نوشته هرمز انصاری به توضیح خصال خوبی که یک معلم باید داشته باشد میپردازد. این کتاب 80 صفحه ای در سال 1389 به چاب رسیده است.
به گزارش رویداد فرهنگی، کتاب کودک، خانواده، مدرسه که توصیه به همکاری اولیا و مربیان می کند و راهای برقراری چنین ارتباطی را توضیح میدهد. در 80 صفحه سال 1391 منتشر شده است.
معلم باید همان همان گونه که درباره موضوع مورد عرضه خود میاندیشد و مطالعه میکند و درباره شیوههای انتقال، تمرین و تفکر میکند، یادگیرنده را تا آن جا که لازم است بشناسد-گاه با کودک سروکار دارد، گاه با نوجوان یا با جوان دانشگاهی.
نمیشود آنگونه که با کودک رفتار میکنی با نوجوان پیشگیری، آن شیوه که در دانشگاه لازم است به کلی با رفتار با کودک و نوجوان تفاوت دارد.
معلم باید آنچه را تازگی دارد و راه یادگرفتن است در کلاس مطرح کند و آنچه را تازگی دارد و راه یادگرفتن استدر کلاس مطرح کند و آنچه را که باید کودک و نوجوان و جوان تمرین کند و بدانند به بیرون از کلاس محول کند.
بخشی از متن کتاب معلم خوب «یاد گرفتن را یاد میدهد»
ما خوب میدانیم که معلمی پیچیده ترین کار فکری بشر است؛ اگر مهندس-که صرفا با اشیاء کار میکند- باید سواد و تجربه خوبی داشته باشد، معلم چون با افراد کار میکند و به کلامی بهتر انسان سازی را بر عهده دارد،
باید هم سواد خوبی در موضوع تدریس داشته باشد، هم شیوه های انتقال را بداند، هم فراگیرنده را بشناسد.
طبیب که روی طول عمر آدم ها کار میکند، دوره های بسیار طولانی، تخصصی و پیشرفته پزشکی را میبیند.
آن وقت معلم که روی عرض زندگی کار میکند بدون دیدن این دوره ها به خدمت گمارده میشود. ما که اینقدر به کیفیت بها میدهیم باید روی معلم که کیفیت زندگی را میدهد بیش از طبیب که کمیت آن را میدهد، حساسیت داشته باشیم.
در کلامی خلاصه، مملکت متحول ما در صدر همه چیز به نیروی انسانی، متفکر و متخصص و ماهر نیازمند است. نیروهایی که دل مشعل کردهاند باید مغزهای پرتوانی نیز داشته باشند.
برای انجام هر کار، هر قدر قوای ذهنی قویتری به کار گیریم نیروی عینی کمتری مصرف میشود.
برنامههای ما، امیدهای آینده ما، که بنا دارد از میهنمان نمونه ای برای تعمیم بسازد، راهی جز تربیت سریع و همه جانبه نیروهای انسانی ندارد.
تربیت با مفاهیم و برداشتهای به روز رسیده- ما مثل برخی جوامع به اصطلاح پیشرفته، انسان را ابزار کار نمیبینیم، و نیروی تربیت شده را ابزار پیشرفته نمیدانیم- در فرهنگ ما، در وجود نیروی تربیت شده، عشق و اندیشه هم سنگ و همطراز است، دانش و اندیشه به هم آمیخته است. تئوری در عمل معتبر است، دانش امر مهارتی شده است. تقوا شرط ضروری دست به عمل زدن است.
و از من به در آمدن و ما شدن بنیادیترین اصل خدمت و رستگاری.
ما، در این زندگی پر تحول و پر تنوع عصر حاضر، دست به هر امری بخواهیم بزنیم باید برای آن آموزش دیده باشیم.
بدون آموزش نه فقط مقهور طبیعت، که محکوم به رفتن هستیم و با آموزش نه فقط ماندنی که قدرتمندترین مردم روی زمین توانیم بود.