کتاب «آخرین راز» نوشته نیکلاس بتهل و ترجمه مهرداد معینی توسط انتشارات معین به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، آخرین راز داستان روستبارهایی است که در دوران جنگ جهانی دوم به دلیل مخالفت خود با رژیم استالین از شوروی خارج شدند و در آلمان و دیگر کشورهای غربی ساکن شدند. عدهای از آنها با دولت نازی همکاری کردند ولی بسیاری هم شهروندان معمولی بودند که به دنبال حقوق شهروندیشان میگشتند.
بعد از شکست نازیها و غلبه متفقین، روسهای فراری از استالین دیگر نمیخواستند به شوروی بازگردند زیرا قطعا با خشم استالین روبهرو میشدند. آنها ناچار دست کمک به سوی دیگر کشورها دراز کردند ولی استالین با چرچیل و روزولت به توافق رسید تا این عده را هر طور شده به کشورشان بازگرداند. آخرین راز روایت تلخ بازگشت این مردم است.
مترجم این کتاب در مقدمه مینویسد:
داستان این کتاب شاید بهحق یکی از دهشتنکترین وقایعی باشد که در جنگ جهانی دوم روی داده است. کشتار مردم اروپا بر اثر بمبارانهای هوایی و زمینی یا سوزاندن انسانهای بیگناه در اردوگاههای مرگ آلمان نازی را میتوان بیاغراق از وقایع هولناک و فراموش نشدنی این جنگ خانمانبرانداز برشمرد. ولی کشتار قومی سرگردان و بیگناه از مرد و زن و کودک را چه میتوان نامید. تاکنون فیلمها و کتابهای زیادی در مورد وقایع جنگجهانی دوم ساخته و نوشته شده است اما حوادثی که در این کتاب به آنها اشاره میشود همگی براساس اسناد و مدارک معتبر است و شاید کمتر کسی تاکنون از این وقایع اطلاعی کسب کرده باشد.
نویسنده با رجوع به اسناد و مدارک موجود در سازمانهای معتبر و انجام مصاحبههایی با اشخاصی که خود در این ماجرا ایفاگر نقشی بودند به هویت این کتاب سندیت بیشتری بخشیده است. در این کتاب همانند دیگر کتبی که درباره جنگ جهانی دوم نوشته شده است صحبت از جنگ و بمباران و ویرانی نیست بلکه صحبت از سیاستهای پشت پرده و پیمانهایی است که سران ممالک میان خود میبندند و بر اساس آن جان و مال مردمی سرگردان و رانده شده از موطن خود را به بازی میگیرند؛ سیاستهایی که هنوز هم کموبیش در این زمانه به چشم میخورد. هیچ مصیتی بدتر از آن نیست که قومی را از خانه و کاشانه خود دربهدر کنند و آنها هم برای بازپس گرفتن مایلمک خود دست کمک به سوی دشمنان کشورشان دراز نمایند و سرانجام نه تنها به خانه و کاشانه خود دست نمییابند بلکه خائنانه قلمداد میشوند که مستوجب مجازات مرگ هستند.
بخشی از متن کتاب
اواخر ماه ژوئن بود. ظرف 6 ماه 32 هزار و 44 شهروند روسی توسط کشتی، شماری از طریق خطسیر شمال به مقصد مورمانسک و دیگران از راه مدیترانه به مقصد بندر اُدسا، از انگلستان به وطنشان منتقل شدند. بحران اسرای روسی در انگلستان در حال پایان گرفتن بود. تنها مسئلهای که باقی مانده بود، موضوع خانواده استثنایی سیدوروف و شمار اندکی از اسرای بیمار و افرادی بود که موفق شده بودند هویت خود را مخفی نمایند. از چند هفته پیش جریان ارسال روسی به انگلستان متوفق شده و سادهتر آن بود تا آنها را در همان قاره اروپا نگه میداشتند و هرچه دورنمای شکست آلمان نازی با تلاقی ارتشهای عظیم از شرق به غرب اروپا نزدیکتر میشد، این امکان وجود داشت که ظرف مدتزمان کوتاهی بازگشت اجباری از طریق خشکی امکانپذیر گردد.
پس از انکه هیتلر در سیام آوریل دست به خودکشی زد و قدرت نازی درهم شکست، میلیونها نفر از اسارت آزاد و در همهجا آواره شدند. تا یک هفته بعد که آلمان رسما تسلیم شد نیروهای متفقین پیبردند که این اشخاص بیپناه باعث بروز مشکلاتی عظیم خواهند شد که حتی از خلع سلاح و چیرگی بر دشمنان سابقشان هم مهمتر خواهد بود. اسرای جنگی و سربازان وظیفه کشورهای تحت کنترل آلمان نازی در جادهها به راه افتادند و تردد نیروهای متفقین جلوگیری میکردند و نظم و قانون را مورد تهدید قرار میدادند.