همه مجموعه ها - فرهنگ و ادب
درآمد بساط کتاب فروشی از دستمزد کار در انتشارات آذر بیشتر بود+فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/05/25 ساعت 12:53

مدير انتشارات فرهنگ معاصر در دوران ابتدایی کار، از بساط کتاب فروشی درآمد بیشتری نسبت به کار در انتشارات آذر بدست آورد.

به گزارش خبرنگار رویداد فرهنگی، هجدهمين نشست تاريخ شفاهی كتاب با حضور داود موسايی، مدير انتشارات فرهنگ معاصر سه‌شنبه 24 مردادماه در سرای اهل قلم برگزار شد.

در ابتدای اين نشست، داود موسايی با بیان اینکه در پنج آذرماه 1333 در اردستان اصفهان به دنیا آمده است، گفت: بعد از فوت پدر، مادرم برای پیشرفت فرزندانش تصميم گرفت به تهران بيايد. وقتی در تهران ساكن شديم با سفارش مادرم به يكی از آشنايان در چاپخانه‌ای مشغول به كار شدم، چاپخانه‌ای كه محيط خشن و كارگری داشت و رضايت مرا جلب نمی‌كرد، ضمن اينكه با روحيه من هم چندان سازگار نبود.

وی ادامه داد: اصرار مادرم به كار كردن من به این خاطر بود که تصور می‌كرد بدون کار، ولگرد می‌شوم و بيكاری مرا خراب می‌كند و اين كلمه ولگرد در ذهنم حک شده بود.

وی بیان کرد: نارضايتی از محيط خشک و نه چندان دلچسب چاپخانه باعث شد بعد از شش ماه با بهانه دوری راه به مادرم بگويم كه ديگر نمی‌خواهم در چاپخانه كار كنم از همین رو مادرم سراغ مرتضی عظيمی (صاحب انتشارات آذر مقابل دانشگاه تهران) رفت و از آن پس در کتابفروشی آذر که چندان بزرگ هم نبود، مشغول به کار شد. سن كم و برخورداری از هوشی متوسط باعث شد تا به سرعت بتوانم تمام كتاب‌های موجود در مغازه را حفظ كنم؛ به طوری كه می‌دانستم در مغازه چه تعداد كتاب داريم و از بعضی كتاب‌ها چند نسخه مانده است.

 

کتاب «منم تيمور جهانگشای» همواره توجه من را به خود جلب می‌كرد

موسایی در ادامه سخنان خود اظهار داشت: گاهی برخی مشتريان وقتی مرا تنها می‌ديدند، اعتماد نمی‌كردند و از من كتاب نمی‌خريدند، اما من تلاش می‌كردم كه توجه مشتريان را جلب كنم و كتاب‌ها را بفروشم.

وی عنوان کرد: در انتشارات آذر، بيشتر كتاب‌ها مانند «دور دنيا در 80 روز»، «هاكلبرفين» و غیره را مطالعه كرده بودم و هميشه هنگام گذر از کتابفروشی منوچهری در شاه‌آباد، کتاب «منم تيمور جهانگشای» توجه من را به خود جلب می‌كرد. بارها برای خرید و فروختن این کتاب در کتابفروشی به عظيمی پیشنهاد می‌کردم اما او می‌گفت که این کتاب در راسته کتابفروشی‌اش فروش ندارد.

وی بيان كرد: بعد از مدتی كار در انتشارات آذر، افرادی را در اطراف خود دیدم که تقریبا 10 سال یا حتی بیشتر به این حرفه مشغول بودند از همانجا با خود گفتم که من باید برای خود کار کنم. وقتی این موضوع را با عظیمی در میان گذاشتم و به او گفتم که دیگر به کتابفروشی‌اش نمی‌روم از من خواست تا به مادرم بگویم که به نزد او برود.

موسايی با بیان اینکه از واکنش مادر خود بعد از شنیدن این موضوع بسیار می‌ترسید، گفت: چند روز سپری شد و عظيمی فكر كرد كه از حرف خود منصرف شدم به همین خاطر موضوع آمدن مادرم و انصراف از كار را به رويم نياورد. شبی تصمیم خود را با مادرم در میان گذاشتم و از آنجا که زنی بسيار سختگير و در عين حال نگران من بود، صحبت‌های من به نتیجه نرسید و مادرم با آمدن به نزد عظیمی، او را متقاعد كرد كه من در آذر می‌مانم.

وی ادامه داد: از آنجا که تصمیم خود را گرفته بودم و می‌خواستم به دنبال ایده‌هایم روم، سرماه از کتابفروشی آذر بیرون آمدم و روبه‌روی دانشگاه تهران با خریدن 100 کتاب از برخی ناشران مثل طهوری بساط پهن کردم. بعد از یک هفته درآمدم از دستمزد کار در انتشارات آذر بیشتر شد و چندبار به صورت هفتگی به مادرم پول بيشتری دادم اما وقتی مادرم با کمال تعجب علت را می‌پرسید، می‌گفتم که حقوقم بيشتر شده است.

 

کسب درآمد بیشتر از یک شغل فصلی

موسایی با بیان اینکه بارش باران به او فهماند که بساط فروش کتاب یک شغل فصلی است و باید فکر دیگری کند، عنوان کرد: چون خجالت می‌کشیدم دوباره به نزد عظیمی بگردم، نزد کاظم مرتضوی در انتشارات ابوريحان رفتم و بعد از درخواستم برای کار پیش آنها، او پذیرفت و تقریبا 2 سال برایش کار کردم و چیزهای بسیاری را آموختم.

وی درباره روبه‌روشدن با ماموران ساواک و دستگیری او و دو تن از دوستانش (صدری و محمد نیک‌دست) در قزل قلعه هنگام کار در انتشارات آذر توضیحاتی را ارائه کرد و گفت: پس از دو سال کار در انتشارات ابوریحان به سبب آشنایی با حسین خامنه و پیشنهاد برادرش (مدير انتشارات اميركبير در فرودگاه) برای کار در یک غرفه در هایپراستور که روبه‌روی جام‌جم قرار داشت، همکاری ما با یکدیگر آغاز شد.

وی با بیان اینکه به مرور زمان به عنوان مدیر غرفه با خامنه کار می‌کرده است، ادامه داد: چند شعبه را افتتاح کردیم و درواقع من هر بار غرفه جديد را راه مي‌انداختم و به فرد جديد تحويل می‌دادم و سراغ شعبه بعدی می‌ر‌فتم تا اينكه يک هايپراستور در شريعتی يا چهارراه قصر باز شد. خامنه در اين شعبه هم يک غرفه گرفت و در آن، كتاب به ويژه كتاب‌های كودک و لوازم‌التحرير می‌فروختيم.

مدير انتشارات فرهنگ معاصر اظهار داشت: یک روز خبر دادند که تیمسار ایادی پزشک شاه قرار است از فروشگاه بازدید کند و همه باید با پيراهن سفيد و كراوات در اين بازديد حضور داشته باشند. ایادی از ما چند لوازم‌التحریر ( من قیمت آنها را پایین‌تر از معمول به او گفته بودم) خرید اما بعد از بازدید، رئيس فروشگاه سرهنگی ارتشی به همراه معاونش به غرفه آمد و خواست كه خامنه را ببیند.

وی ادامه داد: آنها در ملاقات با خامنه به او گفته بودند که ایادی از پایین بودن قيمت لوازم در غرفه ما بسيار خوشحال شده و این رضايت را به مدير فروشگاه اطلاع داده بود.

 

یکی از مشتریان همیشگی من کامران فانی بود

موسایی با بیان اینکه حقوق‌بگیر بودن را نمی‌پسندید، اظهار داشت: روزی از حسین خامنه خواستم که فرد دیگری را جای من گذارد تا بتوانم به کار دیگری (بساط کتاب به صورت مشترک با جعفر حیدری) بپردازم، بعد بیرون آمدن از آن کار، پیش دوست آهنگرم رفتم و از او خواستم تا صندوقچه‌ای برای کتاب‌ بسازد (قصد برپایی بساط کتاب به شکل مدرن‌تری داشتم)، بعد از ساخت این صندوق را شبانه در اطراف دانشگاه تهران که بساطی نبود، صندوقچه را مستقر کردیم، هرچند فردای آن روز شهرداری بابت این امر به ما تذکر جدی داد اما با حرف آنها را برای ادامه کار خود راضی کردم. یکی از مشتریان همیشگی من کامران فانی بود.

مدير انتشارات فرهنگ معاصر در ادامه سخنان خود گفت: یک روز به صورت اتفاقی با فردی به نام اکبر که در انتشارات دانشجو کار می‌کرد، آشنا شدم که از کار پنهانی ملامد به من خبر داد، من به او گفتم که بهتر است کار را از ملامد یاد گیرد و همواره برای خود کار کند. بعد از یکماه اکبر نزد من آمد و گفت که وقتی ملامد فهمیده از کار دستگاه پرس دستی سردر آورده او را اخراج کرده است.

وی درباره چگونگی ساخت دستگاه برش توضیح داد: اکبر که دستگاه را با تیغه و حروف آماده و ساخته بود بسیار از اخراجش ناراحت بود تا اینکه با پرداخت سه هزار تومان دستگاه را از او خریدم و مشارکت خود را با حیدری برای بساط کتاب پایان دادم، اما از آنجا که تیغه دستگاه به خوبی کار نمی‌کرد مجبور بودم برای کار با آن فکری کنم، درآن زمان جز ملامد یک کارگاه دیگر بود که با این مدل دستگاه کار می‌کرد از همین رو به نزد آنها رفتم و بعد از کلی درخواست و پرداخت 10 تومان، آدرس مغازه‌ای که تیغه دستگاه را می‌ساخت پیدا کردم.

موسایی در ادامه گفت: پس از دریافت تیغه، کار خود را با دستگاه که پیش‌تر از اکبر فراگرفته بودم، آغاز کردم اما چندی بعد از سوی ملامد مورد بازخواست و تهدید قرارگرفتم که چرا دستگاه را از اکبر خریده‌ام و این کار را دنبال می‌کنم، من کارهای مختلف را با قیمت پایین‌تر از ملامد انجام می‌دادم و این امر موجب نارضایتی او شده بود.

مدير انتشارات فرهنگ معاصر به این روش توانست کار را با قیمت پایین‌تر نسبت به بازار روز انجام دهد، همین امر موجب پیشرفت روزافزون او شد. به گفته موسایی یکی از نکاتی که همواره او را از دیگران مستثنا می‌ساخت، مخفی نگه‌داشتن محل کارگاهش بود تا جایی که هیچ کس از مکان آن خبر نداشت. 



نظرات کاربران

ارسال