
کتاب «ارنست نولته؛ سیمای یک تاریخاندیش» نوشته زیگفرید گرلیش و ترجمه مهدی تدینی توسط نشر ثالث به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، در این کتاب زیگفرید گرلیش کوشیده است تا تکنگاری جامعی از کارهای ارنست نولته، فیلسوف و تاریخنگار بنویسد. مترجم این کتاب کلمه تاریخاندیش را برای توصیف نولته انتخاب کرده است، این واژه در ترجمه تدینی به چه معنا است؟
مهدی تدینی مترجم این کتاب، که پیش از این، کتاب «جنبشهای فاشیستی» ارنست نولته و چند کتاب دیگر درباره فاشیسم را ترجمه کرده است، تاریخاندیشی را تامل فیلسوفانه با استفاده از دادههای تاریخی میداند. تنها فیلسوفان و اندیشمندان نیستند که تاریخاندیشی میکنند، هر فرد به نوبه خود یک تاریخاندیش است، زیرا ما با استفاده از اطلاعات تاریخی که از تحصیلات، جامعه و اطرافمان به دست میآوریم، درباره تاریخ اظهار نظر یا تصمیمگیری میکنیم.
به طور مثال وقتی میگوییم، این یا آن جنبش سیاسی دیگر دورهاش به سر رسیده است، ما در حال تاریخاندیشی هستیم.
پژوهشهای نولته درباره فاشیسم و مارکسیسم از مباحث مهم آثار اوست. او به دنبال ریشهیابی و درک فلسفی جدیدی از این جنبشها بود. نام نولته یادآور چالشی است که با نام «دعوای تاریخنگاران» مشهور است. جدلی روشنفکرانه میان یورگن هابرماس و ارنست نولته. هابرماس در ایران چهرهای شناخته شده است در حالی که ارنست نولته پژوهشگری است که بسیاری حتی نامش را هم نشنیدهاند. نکته قابل توجه این است که نولته در خاک خودش نیز با بیاعتنایی روبهرو بود و پژوهشگری ترد شده به حساب میآمد.
نویسنده کتاب، زیگفرید گرلیش، مقدمهای بر این ترجمه نوشته است. در این مقدمه آمده است:
برای خوانندگان ایرانی که به طبع با فضای فکری در آلمان اشنایی چندانی ندارند شاید دانستن این نکته جالب باشد که این کتاب در آلمان در محافل دانشگاهی تنها توجه اندکی را برانگیخت و میشود گفت پژوهشی ناشناخته مانده است. روزنامهها و نشریات محافظهکار ثابتقدم با نگاهی بسیار مثبت به کتاب توجه کردهاند، اما محافظهکاری در آلمان امروزی روزگار دشوار دارد و رسانههای عمده لیبرال چپ که به فضای عمومی جهتدهی میکنند این کتاب را نقد نکردند، بلکه با بیاعتنایی از کنارش گذشتند. اما اکنون دهههاست که ارنست نولته با چنین بیاعتناییهایی مواجه است. کتابهای جدیدترش نیز دیگر در آلمان چندان با استقبال جامعه علمی تاریخنگاران روبرو نمیشوند.
قسمتی از متن کتاب:
باور نولته همواره این بود که فاشیسم بدون پدیده قدیمیتر مارکسیسم قابل فهم نیست. نولته این پند معروف ماکس هورکهایمر را که میگوید «کسی که نمیخواهد از کاپیتالیسم حرفی بزند، درباره فاشیسم نیز باید سکوت کند»، به گونهای معنادار تغییر میدهد و میگوید: «کسی که نمیخواهد از مارکسیسم حرفی بزند، درباره فاشیسم نیز باید سکوت کند.» البته این پاسخ را نباید به معنای مخالفتی محض دریافت کرد. نولته در کتاب جنبشهای فاشیستی در ابتدا فصلی اساسی را به بحران نظام لیبرال اختصاص داده بود و بدینسان رابطه علی توصیهشده هورکهایمر را بررسی کرده بود. اما او در کتاب مارکسیسم و انقلاب صنعتی، در مقام تاریخاندیشی شکاک با رویکرد تاریخی مستدلتر و با نظاممندی چندلایهتری نظام لیبرال را بررسی کرده است، در حالی که نولته پیشتر در بررسی مسئله فاشیسم، در مقام نظریهپرداز منتقد به درون جزمیات مارکسیستی لغزیده بود. نولته در نهایت میکوشد هر دو علیت را در پنداشتی تلفیق کننده گرد آورد: «بنابراین گرچه کاپیتالیسم زمین فاشیسم است، اما این گیاه تنها زمانی در ابعادی چیرهکننده رشد میکند که پیشتر حجمی بیاندازه از ماده موثر مارکسیستی به خاک افزوده شده باشد.»
- معرفی کتاب /
- تاریخ اندیش /
- ارنست نولته /
- نشر ثالث /