کتاب «گفت و گو با عباس کیارستمی» نوشته مهدی مظفری ساوجی توسط انتشارات کتاب آبان به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، در بخش اول کتاب یادداشتهای روزانه نویسنده که نتیجه مراودات او با عباس کیارستمی است از اواخر دهه هشتاد تا همین سالهای را در بر میگیرد.
بخش دوم مربوط به فیلمشناسی و کتابشناسی کیارستمی و آثار، بزرگداشت، جوایز و افتخارات او ست.
گفت و گوهای نویسنده با کیارستمی درباره مضوعهای مختلف از جمله دوران کودکی، مدرسه بهرام، علاقه به فیلم، فیلمسازی در خارج از ایران و ... بخش اصلی کتاب است.
قسمتی از متن کتاب
صادق هدایت
یادتان نیست در دوره دبیرستان، چه کتابهایی را میخواندید، یا چه فیلمهایی را میدیدید؟
-راستش الان خیلی دقیق در خاطرم نیست.
مقاطع تاریخی چند دهه اخیر مشخص است. شما نیز در همین مقاطع نشو و نما یافتهاید و برکنار از تحولات فرهنگی و هنری نبودهاید. کتابهایی خواندهاید فیلمهایی دیدهاید، به سبکهای خاصی از موسیقی علاقه نشان دادهاید و آنها را دنبال کردهاید...
-برای اینکهمن بخواهم به آن دوره وفادار بمانم باید به آن رجعت کنم. الان آمادگی ذهنی ندارم که به این سوال شما پاسخ دهم. به نظرم بهتر است مصاحبه شکل طبیعی و روان خودش را داشته باشد و هرجا که پیش آمد، به صورت ناخودآگاه به آن مسائل هم بپردازیم. مثلا صادق هدایت به یک دلیلی وارد زندگی من میشود، نه به این دلیل که فقط در آن دوره، آثار او راخواندهام. در آن زمان شما کسی را پیدا نمیکردید که آثار هدایت را نخوانده باشد یا نخواند. البته سن شما به آن دوره قد نمیدهد، اما در دوران ما، کتابهای هدایت جزو آثار ممنوعه بود.
-صادق هدایت؟
-بله
-در آن دوره؟
-بله
-الان هم که جزو کتابهای ممنوعه است.
-منتها در هر دوره به یک صورت ممنوعه است. یعنی اولیا و مربیان، در مدارس توصیه میکردند که به طرف این کتابها نروید.
چرا؟
-برای اینکه میترسیدند.
-از چه چیزی؟
-از اینکه یک نویسنده کتابهایش دست به دست بگردد و خوانده شود.
-به خاطر افکارش؟
-لابد. میترسیدند یک کتاب دست به دست بگردد.
-مثل بوف کور.
-مثلا. بنابراین وقتی من فلان کتاب ممنوعه را میخواندم و در خانه دستم میدیدند، میگفتند این کتاب چه چیزی دارد که تو آن را میخوانی. البته پدر و مادر من خیلی سختگیری نمیکردند.
-که مثلا چه کتابی را میخوانید؟
-بله، سختگیریشان در حد همان بود که گفتم. این که مثلا چه چیز این کتاب برای تو جذاب است که آن را میخوانی. ولی فردا یا هفته بعد، عین این حرف همین را سر صف از آقای حسینپور (ناظم مدرسه) میشنیدیم.
احمد کسروی
یادتان نیست آقای حسینپور چه میگفت؟
-چرا، تاکید میکرد که آنچه میخوانید نافع باشد. به شکل مستقیم نمیگفت، ولی مثلا در مواجهه با کتابی مثل کتاب هدایت میگفت که نمیگویم کتاب بدی است، ولی در حال حاضر شما را از درس و مشق وامیدارد و روحیه شما را خراب میکند و امیدتان را نسبت به آیده زایل میکند. پس بهتر است که این کتابها را نخوانید. یا بهتر است که برای خواندن این کتابها با دفتر ما تماس بگیرید. یادم هست که این حرفها را آقای حسینپور با فرق باز و موهایی که از وسط باز میکرد سر صف میگفت. به جز هدایت کتابهای دیگری که در آن دوره خوانده میشد، یکی مثلا احمد کسروی بود که با کتابهایش به شدت مقابله میکردند و اجازه نمیدادند خوانده شود.
چه کسانی مقابله میکردند؟
-نمیدانم. فقط میدانم جزو کتابهایی بود که اجازه نمیدادند خوانده شود.
-مثلا «تاریخ مشروطه ایران» و «شیعی گری» و «بهاییگری» و...
-در عین حال که بچههای بهایی در مدرسه ما بودند و دوستان ما بودند و روابطشان هم خیلی خوب و حسنه بود. ولی مثلا «بهاییگری» از آن کتابهایی بود که ما نباید میخواندیم.
-یا مثلا «شیعیگری» اگر دیده باشید.
-بله. به هرحال کتابهای کسروی و هدایت جزو کتابهایی بود که ما را از آنها منع میکردند.
-و معتقد بودند که به قول آقای حسینپور، نه تنها نفعی به شما نمیرسانند بلکه مانع درس خواندن و امید به آینده میشوند.
-بله
-و این منع کارگر هم میافتاد.
-در مواردی بله. به همینخاطر بیشتر کتابهایی که ما میخواندیم کتابهای رمان بود.