
کتاب «کی 2: زندگی و مرگ در خطرناک ترین کوه دنیا»، نوشته ادویسترز – دیوید رابرتز توسط گلبرگ درویشیان ترجمه و نشر چشمه به چاپ رسیده است.
به گزارش رویداد فرهنگی، اول اوت 2008 مقارن با یازدهم مرداد 1387، روزی که تلاش نهایی اکسپدیشن کی 2 برای فتح سختترین کوه جهان در کوهستان قره قروم پاکستان صورت گرفت و تا پایان آن روز، 11 کوهنورد در ارتفاعات نزدیک قله، جان خود را از دست دادند، من در شهر اسلام آباد بودم.
من از دوماه قبل همراه با 6 نفر از نزدیک ترین دوستانم به هیمالیای پاکستان آمده بودیم تا برای صعود نانگاپاربات که دومین قله سخت بلند دنیا بعد از کی 2 به شمار میرود، تلاش کنیم. برنامهای که طی آن پنج نفر از هفت نفر گروه توانستیم در شرایط سخت آب و هوایی و به عنوان اولین ایرانیان، قله را صعود کنیم و البته یکی از دوستان مان نیز در ارتفاعات زیر قله گم شد و او را برای همیشه از دست دادیم.
یادم میآید سال 1376 وقتی من و کاظم فریدیان با هم به عنوان کارآموز در باشگاه کوهنوردی دماوند ثبت نام کرده بودیم از صعود دیواره ی علم کوه و قله کی 2 صحبت میکردیم. البته راه کی 2 آن قدر دور و دراز بود که فقط از اخبار و اطلاعات صعودش حرف میزدیم و جرئت نمیکردیم از آرزوهای خودمان بگوییم. اما وقتی چهار پنج سال بعد دیواره علم کوه را صعود کردیم دیگر شهامتش را پیدا کرده بودیم آرزوی صعود کی 2 را بر زبان بیاوریم. آرزویی که در آن زمان حتا فدراسیون کوهنوردی کشور هم با همه امکانات و نفراتی که در اختیار داشت و چند قله هشت هزار متری را تا آن سالها در قالب برنامههای ملی صعود کرده بود، هیچ وقت عنوان نکرده و گویی باور داشت سالها با صعود کی 2 فاصله دارد. به یاد دارم سال 1381، یک آخر شبی که از باشگاه بیرون آمده بودیم و داشتیم کاظم را تا یک مسیری میرساندم، در حینی که رانندگی میکردم کاظم یک دفعه برگشت و گفت « من تا هشت سال دیگر که به چهل سال برسم وقت گذاشته ام کی 2 را صعود کنم و اگر این کار را بکنم بعدش کوهنوردی را کنار میگذارم!»
کتاب حاضر، علاوه بر بررسی و روایت تراژدی یکم اوت 2008 در قله کی 2، مجموعه ی جامعی است از تاریخ تلاشهایی که از ابتدا تا نخستین صعود موفق بر کی 2 صورت گرفته اند. تاریخی که در آن سیر تکامل کوهنوردی را شاهد خواهیم بود و همچنین میتوانیم علت بسیاری از حادثهها را نیز در بازخوانی آن دریابیم. اما به زعم من، فراتر از نکات کوهنوردی که میتوان در مطالعه استراتژی صعودهای بزرگ، نظیر آن چه در این کتاب روایت شده اند بیاموزیم، یک کیفیت مجرد وجود دارد که جوهره هر برنامه دشوار کوهنوردی است و میتوان آن را از لابه لای روایت این تلاشهای بزرگ بشری استخراج کرد. کیفیتی که چالش اصلی کوهنوردی حرفهای و چه بسا هر کار جسورانه دیگری باشد که انسانهای کمال طلب ممکن است در زندگی فردی یا اجتماعیشان به آن دست یازند. این کیفیت به تعبیر من، گذر دشوار انسان از مرز باریکی است که همواره میان یک پیروزی بزرگ و یک شکست نابود کننده وجود دارد. آن چه در یک سو گسترش مرزهای توانایی انسانها را در پی دارد و در دیگر سو سقوطی است که میتواند هیچ قهرمانانه هم نباشد!
پس از سپری کردن سه هفته در کمپ اصلی، با فرا رسیدن بیست و یکم ژوئن، اسمولیچ و همگروهش آلن پنینگتون به ابتدای مجیک لاین رسیدند. و همان هنگام در ساعت 5:30 دقیقه صبح صدای غرش مهیبی به گوش شان رسید. با تابش خورشید صبحگاهی تخته سنگ عظیمی صدها متر بالاتر از آن ها فرو ریخت (آن سنگ چنان محکم و استوار به نظر رسیده بود که پیش از آن در اقدامی برای رفتن به کمپ 2 افراد گروه برای نصب طنابهای ثابت از آن به عنوان کارگاه استفاده کرده بودند.) تخته سنگ از سراشیبی پایین سرید و هنگامی که به بالای مجیک لاین رسید، چهار و نیم متر شکاف در برفها ایجاد کرد که باعث فرو ریختن بهمن مهیبی شد. اسمولیچ و پنینگتون سعی کردند از مسیر بهمن کنار بروند. اما هیچ شانسی نداشتند و زیر آواری از هزاران تن برف و یخ مدفون شدند.
افراد گروه پنینگتون را بیرون کشیدند اما برای نجات زندگی اش دیر شده بود. جسد جان هیچ گاه پیدا نشد و افراد گروه پس از خاک سپاری پنینگتون در آرامگاه گیلکی و پوچوز اکسپدیشن را متوقف کرده و به خانه بازگشتند.
جان اولین کسی بود که در هیمالیا کشته میشد و من او را شخصا می شناختم. [آلن پنینگتون را نمیشناختم] مدتی بعد من عکسهای آن مسیر را تهیه کردم و سعی کردم از آن فاجعه چیزهایی بیاموزم اما در پایان مجبور شدم بپذیرم که مرگ آن دو کوهنورد فقط بدشانسی محض بود و علتش بهمنی بود که از سقوط آن تخته سنگ ایجاد شده بود.
- معرفی کتاب /
- کی 2 /
- ادویسترز /
- دیوید رابرتز /