در دهمین نشست تاریخ شفاهی کتاب عشق بیش اندازه به کتاب مرحوم زهرایی عاملی برای عاقلانه کار نکردن ایشان در حوزه نشر عنوان شد.
به گزارش رویداد فرهنگی، نشست دوم گفتوگو با مهدیه مستغنییزدی، صاحب امتیاز نشر کارنامه و روزبه زهرایی پسر او چهارشنبه هفتم تیرماه در سرای اهل قلم خانه كتاب با یادی از محمدزهرایی برگزار شد.
در ابتدای این برنامه مهدیه مستغنییزدی اندکی درباره نحوه اخذ مجوز نشر کارنامه و سماجت خود در این راستا توضیح داد و گفت: بعد از مدتها تلاش، سماجت و پیگیری، مجوز نشر کارنامه به نام من صادر شد و از سال 79 این نشر شروع به چاپ کتاب کرد و من مجوز را در اختیار زهرایی گذاشتم.
وی درباره نحوه برآورد مالی در کارهای همسرش بیان کرد: به نظرم زهرایی فرد عاقلی نبود، بلکه عاشق کتاب بود و در این میان برای کیفیت کارش به پول و در نتیجه ضرر و زیان آن اهمیتی نمیداد. شاید عشق بیش اندازه به کتاب باعث شد که بگویم زهرایی در نشر عاقلانه کار نمیکرد، بلکه عاشقانه دست به چاپ یک اثر میزد.
تاثیرپذیری زهرایی از کار در انتشارات فرانکلین
روزبه زهرایی پسر محمد زهرایی نیز در این جلسه حضور داشت، او گفت: نخستین کتابهایی که در کارنامه چاپ شد، اگر اشتباه نکنم کتابهای شاعری به نام کسری عنقایی بود، همچنین چاپ دوم کتاب «حافظ به سعی سایه» که در قطع وزیری منتشر شد. از طرفی برخی معتقدند که پدرم در چاپ کتاب وسواس به خرج میداد، به نظرم این اصطلاح درست نیست، پدرم کار را درست انجام میداد و اینطور نبود که بخواهد کتابی را با سرعت و حجم انبوه منتشر کند، با اینکه وی اصول چاپ کتاب در کشورهای غربی را از نزدیک ندیده، اما همان مدت زمانی که در انتشارات فرانکلین کار کرده بود، از آن تاثیر بسیاری گرفته بود.
وی افزود: زهرایی همیشه در متن کتابها برخی اصطلاحات و کلمات را با تایید مولف یا مترجم تغییر میداد و مداخله میکرد. زیرا معتقد بود که باید از متن کتاب یک معنی استنباط شود و نباید متن یک کتاب مغلق و پیچیده باشد، به همین دلیل برخی کتابها را گاهی مدت طولانی کنار میگذاشت تا به اصطلاح خودش دم بکشد و زمان انتشار عطر و بویش بپیچد.
فرزند ارشد زهرایی ادامه داد: شاید حُسنسلیقه، موقعیتسنجی و عشق به کار در زهرایی باعث شده بود که گاهی محمدعلی موحد از انتخابهای پدرم متعجب شود و به نظرش نوع طراحی جلد، کاغذ کتاب، فونت و ... گاهی هدر دادن سرمایه فرهنگی تلقی شود اما با این حال از بازخورد کتابهایی که پدرم چاپ میکرد، حیرتزده میشد.
چاپ «مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» بعد از 14 سال طبق شمایل خاص زهرایی
روزبه زهرایی با اشاره کتاب «مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» گفت: این کتاب از طبخ ساده یک ماهی سر میز شام در منزل نجف دریابندری آغاز شد و بعد از آن، چون پدرم شکارچی بسیار بُراقی بود، بسیار پیگیر شد تا کتابی که نجفدریابندری کمتر از 50 صفحه آن را در کاغذهای کاهی نوشته بود، دنبال کند و این روند تقریبا 14 سال طول کشید تا «مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» با آن شکل و شمایل خاص زهرایی به چاپ برسد.
وی افزود: پدرم با لطایفالحیل و با ریزهکاریهای خاص خودش توانست نجفدریابندری را به سمت ادامه تالیف کتاب مستطاب آشپزی ترغیب کند. در این کتاب حتی یک مورد را نمیبننید که متعلق به دیگری باشد بلکه همه چیز در نشر کارنامه تهیه و پیاده شد. در این میان نثر جاندار استاد نجفدریابندری نیز به اثر ارزشی بیش از پیش افزود.
فرزند ارشد زهرایی ادامه داد: نام کتاب در ابتدا تنها «مستطاب آشپزی» بود که بعدها پدرم آن نام عریض و طویل «مستطاب آشپزی از سیرتا پیاز» را برای آن انتخاب کرد، زیرا معتقد بود که نام کتاب در جذب مخاطب بسیار تاثیرگذار است و در این رابطه هم ذوق خوبی داشت.
توقف کار سیاسی و تلاش عاشقانه برای کتاب و فرهنگ
روزبه زهرایی گفت: علاقه به کار جمعی شاید از آن مرام اشتراکی پدرم برحسب سالها سابقه کار سیاسی نشات میگرفت، کار سیاسی که در دهه 60 متوقف شد و جای خودش را به تلاش عاشقانه در کتاب و فرهنگ داد. مثلا قرار شد کتابی در سالگرد درگذشت مهدی اخوانثالث (که با وی آشنایی و دوستی داشت)، منتشر شود. جریان از این قرار بود که وی با همکاری برخی ناشر تصمیم گرفتند که در روزنامه همشهری تسلیتی به مناسبت سالگرد این شاعر منتشر کنند.
وی افزود: هزینه تسلیت در روزنامه مبلغ کلانی میشد، بنابراین قرار شد که زهرایی و دو ناشر دیگر دو کتاب را به چاپ برسانند. نتیجه آن یادنامه «باغ بیبرگی» شد که اکنون از سوی نشر زمستان با مدیریت زردشت اخوان ثالث، بارها تجدیدچاپ شده است. اما باید پذیرفت که در ایران کار جمعی حتی با نزدیکان هم دشوار است چه برسد به اینکه بخواهید با چند ناشر یک کار جمعی انجام دهید. پیش از این هم گفتم که توسعه کار نشر از دغدغههای زهرایی بود و همیشه دوست داشت که بزرگترین کتابفروشی و مرکز پخش کتاب را داشته باشد.
فرزند ارشد زهرایی با اشاره به درگذشت پدرش اظهار داشت: پدرم پس از پایان کتاب «خواب آشفته نفت»، از سقوط رضاشاه تا کودتای 28 مرداد نقطه سر خط را گذاشت و کتاب را به پایان رساند. عینکش را درآورد و قلمش را کنار گذاشت و در 27 مردادماه 92 قبل از ساعت 11 درگذشت.
عکاس: آرش قرنی