
داستانهای ایران باستان مبتنی بر آثار: اوستایی، فارسی باستان، پهلوی، پارتی و سغدی است، احسان یارشاطر آن را نوشته و توسط نشر قلمکده به چاپ رسیده است.
داستانهای ایران باستان مبتنی بر آثار: اوستایی، فارسی باستان، پهلوی، پارتی و سغدی است، احسان یارشاطر آن را نوشته و توسط نشر قلمکده به چاپ رسیده است.
داستانهایی که در این کتاب گردآمده، داستانهای کهنسال ایران باستان است که از روزگار قدیم به یادگار مانده، اصل این داستانها به زبانهایی است که امروز دیگر رایج نیستند و مدتها است که مردم ایران آنها را ترک گفته اند.
پس از هجوم تازیان که کیش اسلام در ایران جایگزین آیین زردشتی گردید، بسیاری از آثار ایران باستان به تدریج از خاطرهها فراموش شد و کم کم از دسترس ایرانیان بیرون رفت.
فردوسی و برخی گویندگان دیگر، پارهای از این داستانها را از آسیب زمان نگاه داشتند و یاد دلاوران و شاهان ایران کهن را در آثار گرانمایه خویش پایدار ساختند. به خصوص شاهنامه که شور ایران دوستی و شوق دلیری در شعر بلندش نهفته است. سالیان دراز، ما را در داستانهای کهن و یاد پدران و نیاکان خویش یاری کرده است.
اما داستانهای ایران باستان محدود به داستانهای شاهنامه یا آنچه در کتابهای تاریخ فارسی و عربی آورده اند، نیست. در آثار کهن ایران افسانهها و داستانهای دلکش سیار هست که تاکنون ما به سبب غفلت از فرهنگ ایران باستان از آنها بیخبر مانده ایم.
هرچند این کتاب، داستانهای ایران باستان نامیده شده، اما خواننده زیرک درخواهد یافت که آنچه امروز در نظر ما افسانه مینماید، در دیده بسیاری از صاحبان این افسانهها حقیقت مینموده؛ چنان که امروز هم بسیاری از اعتقادات دینی قومی در نظر آنان که دینی دیگر دارند، افسانه مینماید.
اما اگر این داستانها به این صورت که میخوانیم روی نداده باشد، نباید تصور کرد که به کلی از حقیقیت خالی است. هیچ افسانهای از حقیقت خالی نیست.
در روزگار قدیم، مردم بسیاری از تجارب و اندیشههای خود را به زبان افسانه بیان میکردند(...)
در داستانهای این کتاب نیز کسی که اهل پژوهش و کنجکاوی است، بیانی از تجارب و اندیشهها و آرزوهای مردمان بسیار قدیم این سرزمین کهنسال را خواهد یافت.
در نبرد فرشته آب و دیو خشکی میتوان تصویری از حادثه طبیعی فرو ریختن باران پس از خشکی دید. در داستان «هرمزد و اهریمن» تصور ایرانیان باستان را از آمیزش خوبی و بدی در این جهان میخوانیم. « داستان آفرینش» صورت دیگری از بیان همین اندیشه است که از مانویان به یادگار مانده است. در برخی دیگر از داستانها، امیدها و آرزوهای آدمیان است که در جامه سرگذشت قهرمانان آشکار میشود.
صاحبنظران همیشه میتوانند در پس ظاهر افسانه و داستان، نشانی از تصور آدمی از حقایق عالم و احوال درونی انسان بیابند.
قسمتی از متن کتاب
هرمزد، آفریننده نیکی و پاکی، در جهانی از روشنایی میزیست و در دانایی و خوبی و خردمندی از همه برتر بود. اهریمن، به عکس، کمدانش و فرومایه و بدکار بود و در قعر جهانی از تاریکی میزیست. جهان روشنایی و جهان تاریکی از یک سو بیکران؛ اما از سوی دگیر محدود بودند. میان دو جهان تهی بود. از این رو، روشنایی و تاریکی به هم نمیپیوستند.
هرمزد با دانش بیکران خود دریافت که جهانی از تاریکی هست و اهریمن ناپاک از آنجا که کژ اندیش و بد نهاد است، آرام نخواهد نشست؛ روزی به جهان روشنایی دست خواهد برد و آن را به زشتی وجود خویش آلوده خواهد ساخت. از این رو در پیچاره برآمد و برای آنکه وسیله راندن اهریمن فراهم باشد، به آفرینش جهان مینوی دست زد. در این جهان از آب و خاک و پوست و گوشت و ماده و تن اثر نبود. هرمزد همه موجودات آن را از روح و اندیشه ساخت. در این عالم از حرکت و جنبش هم اثر نبود و رفتار و گفتار دیده و شنیده نمیشد. همه جان بود و صفا و سکون بود. سه هزار سال بر جهان مینوی گذشت.
اهریمن نادان از جهان روشنایی آگاه نبود تا آنکه یک زمان از قعر جهان تاریکی بیرون آمد و چشمش از دیدن روشنایی و زیبایی جهان هرمزد خیره شد. چون شریر و بد نهاد و دشمن خوی بود، به تباه کردن جهان هرمزد کمر بست؛ اما به زودی از چیرگی و پیروزی هرمزد در فرجام کار آگاه شد. هراسان و پریشان، بازپس دوید و در تیرگی جهان خود فرو رفت.
اما چاره میجست. در این چاره جویی برای تباه ساختن جهان روشنایی، دیوان و پریان و شیاطین بسیار پدید آورد.