معرفی کتاب کنگره ادبیات نوشته سزار آیرا، ترجمه ونداد جلیلی که به وسیله نشر چشمه به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، سزار آیرا از مهمترین نویسندگان امروز آمریکای لاتین است، بیش از هشتاد عنوان کتاب، اغلب رمان و داستان بلند، به انتشار رسانده است و بیشتر آثارش را در بیست و پنج سال گذشته به زبانهای دیگر ترجمه کرده اند. نویسندهای روشنفکر و صاحب سبک است که از جمله مهمترین ویژگیهای سبکش ایجاز، حفظ بعضی مولفههای روایی ادبیات کلاسیک در عین نوآوری و روش خلاقانهاش در لایهبندی روایت و آمیختن واقعیت و خیال به شیوهای معنادار است. کنگره ادبیات از رمانهای مهم اوست که موضوع به ظاهر اصلی آن(ماجراهای تاگ سازی) مکمل موضوع به ظاهر فنی (کنگره ادبیات) است و در کنار گریزهایی که راوی به گذشته و افکارش میزند، کمالی هوشمندانه از روایت، لایهبندی و تمثیل پدید میآورد و در ضمن آن موضوعات تامل برانگیز بسیاری طرح میکند. روبرتو بولانیو آیرا را یکی از چهار نویسنده اسپانیاییزبان برتر دورانش نامیده است.
قسمتی از متن کتاب
داستانی قدیمی بود، قدیمیتر از خود او در واقعیت. وقتی آمه لینا را دیدم گرفتار عشق در نگاه اول شدم، عشقی عمیق و گردبادگونه... چون جریان ماوقع مرا به سالهای سال پیش میبرد، به زمانی دیگر که عاشق شده بودم. وقتی آمه لینا را دیدم مردی میانسال بودم. تقریبا همه امیدم را از کف داده بودم، حس میکردم ناکام ماندهام و گمان میبردم هیچچیز نمیتواند جوانی از دست رفتهام را برگرداند. البته هیچ هم نتوانست. اما وقتی آمه لینا را دیدم به شکلی معجزه آسا در چهره، صدا و چشمانش زنی دیدم که سرچشمه شور عاشقانه بزرگ من در بیست سالگی بود. فلورنسیای زیبا را تا آستانه درماندگی و با همه جنون نوجوانی دوست داشتم(عشقمان عشقی غیرممکن بود) و عشقش هیچوقت از سرم خارج نشد. شدنی نبود، هرکدام به راه خود رفتیم، او شوهر کرد و من زن گرفتم، در یک محله زندگی میکردیم، گاهی میدیدیمش که با فرزندانش قدم میزند و فرزندانش بزرگ و بزرگتر میشوند... بیست سال... سیسال گذشت. فلورنسیا چاق شد، آن دختر ظریف و خجالتی که من میپرستیدمش کامله زنی شد سرشار از احترام طبقه متوسطی... لابد الان مادر بزرگ شده است. چهقدر عجیب! زندگی مثل برق و باد میگذرد. زمان در دل ساکن است.
فلورنسیا دوباره با همه ابهت و زیبایی جوانی اش در آمه لینای زیبا متولد شده بود و میبایست از این سر قاره به آن سرش بروم تا او را ببینم. متوجه شدم حتی در کوچکترین جزئیات به هم شبیهاند، حتا کوچکترین چینهای چهرهشان حین لبخند و همینطور رویاهاشان مثل هم است. این معجزه یک عمر طول کشیده بود و با حیرت سحرآمیزی که به جان من انداخت توجیهی برای کارم یافتم: در سالهای پس از آشناییام با آمه لینا کار بزرگ من آغاز شد و جهتی قطعی گرفت، بعد به تدریج حاصل زحماتم را دیدم. آمه لینا سرچشمه الهام من شده بود.
- معرفی کتاب /
- کنگره ادبیات /
- ونداد جلیلی /
- نشر چشمه /