کتاب «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است» نوشته فردریک بکمن و ترجمه حسین تهرانی است که توسط انتشارات کوله پشتی منتشر شد.
به گزارش رویداد فرهنگی، فردریک بکمن در این کتاب سه نسل از یک خانواده را معرفی میکند. السای هفتساله، دختری شیطان و نسبت به سنش بسیار عاقل و باهوش است؛ مادربزرگ 77 ساله که به اصول و قوانین پایبند نیست، کودک درونش فعال است و همه او را دیوانه میپندارند و مادری که در خانواده توازن را برقرار میکند، سه شخصیت اصلی این کتاب هستند. مادربزرگ مظهر بینظمی و مادر، بسیار قانونمند است. مادربزرگ تنها دوست الساست و با ذهن خلاقی که دارد، نوهاش را وارد یک دنیای تخیلی میکند، دنیایی که السا در آن یاد میگیرد چگونه با مشکلات دستوپنجه نرم کند و متوجه میشود که متفاوت بودن چیز بدی نیست. السا با سایر بچهها فرق دارد چراکه خود مادربزرگ هم با سایرین فرق داشت و باید به این نکته توجه داشت که تنها انسانهای متفاوت قادرند دنیا را تغییر دهند. پیام این کتاب در یک جمله خلاصه میشود: «پیشداوری نکن، اول بدان و بشناس، بعد قضاوت کن.»
یک برش کتاب
السا میپرسد: « تو عمرم این همه کتاب ندیدم. تا به حال چیزی درباره آیپد نشنیدید؟»
-«من به کتاب علاقه دارم.»
السا میگوید: «فکر میکنین من علاقه ندارم؟ ولی آدم میتونه تمام اونها رو روی آیپد داشته باشه. آدم که به میلیونها کتاب احتیاج نداره!»
-«من ... به کتاب واقعی علاقه دارم.»
-«آدم میتونه تو آیپد هر کتابی رو که بخواد، داشته باشه.»
-«منظورم از کتاب این چیزی نیست که تو میگی، منظورم کتابیه که جلد داره، صحافی شده، ورق داره ...»
السا میگوید: « کتاب، متنه و متن رو می شه روی آیپد هم خوند!»
-«دوست دارم موقع مطالعه کتاب رو دستم بگیرم.»
السا به او اطمینان میدهد: «موقع مطالعه میشه آیپد رو هم تو دست گرفت.»
زن دوباره تلاش میکند: «منظورم اینه که کتاب رو با علاقه ورق میزنم.»
السا میگوید: «خب آیپد رو هم می شه ورق زد."
زن سرش را تکان می دهد، چنان آهسته که السا در عمرش مشابه آن را ندیده است. السا دستش را از شدت استیصال تکان میدهد.
-«هر کاری میخواین انجام بدین! اون وقت یه میلیون کتاب دارین! من فقط پرسیدم. کتاب، کتاب باقی میمونه، حتی اگه اونو روی آیپد بخونین. سوپ هم سوپ باقی میمونه، فرقی نمیکنه که از کدام ظرف خورده شه!»
-«تا به حال این ضربالمثل رو نشنیده بودم.»
السا میگوید: «از میاماس میآد.»
زن سرش را پایین میاندازد و جواب نمیدهد.
السا می پرسد: «کتابهای خوب هم دارین؟»
زن محتاطانه جواب میدهد: «بستگی داره منظورت از کتاب خوب چی باشه.»
السا میپرسد: «کتاب های هری پاتر رو دارین؟»
-«نه.»
ابروان السا چنان بالا میپرند که انگار نمیتواند حرفی را که زن لحظه ای پیش به زبان آورد، باور کند.
-«این همه کتاب دارین، اون وقت حتی یه جلد از کتابهای هری پاتر رو ندارین؟»