رمان « مارتین درسلر، داستان یک خیال پرداز آمریکایی» نوشته استیون میلهاوزر، ترجمه سیروس قهرمانی توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، مارتین درسلر برنده جایزه پولیتزر در سال 1997 است. این کتاب شرح سفر اکتشافی و سحرانگیز مارتین نوجوان است که با کار در مغازه سیگارفروشی پدر آغاز میشود و به ساختن هتلی غول آسا میانجامد. جهان مارتین درسلر سرشار از شوق زندگی و رمز و راز است. او همراه با دو زن، یکی واقعی و پر جنب و جوش و دیگری اثیری و بیتفاوت، موفق میشود آرزوهای قلبیاش را برآورده کند. ارزوهایی که دست آخر در آنها مرز بین واقعیت و خیال پردازی، بلند پروازی و جنون مخدوش میشود.
بخشی از متن کتاب
چندر روز بعد امیلین که کمی نفس نفس میزد، روی میزی در کنار دیوار به جلو خم شد و گفت: «کارولین مایل است.»
«مایل؟»
«که با تو ازدواج کند.» مکث کرد. «همان چیزی که از من خواستی بفهمم.»
«از او پرسیدی؟ بیپرده؟»
«خّب نه. عصبانی هستی.»
«شگفت زده شدم. ازش پرسیدی؟»
«با او حرف زدم. در مورد چیزهای مختلف. کارولین به من اعتماد دارد، میداند او را درک میکنم. از او نپرسیدم، راستش، اما فهمیدم.»
فنجان چایش را بلند کرد و بی آنکه از آن بنوشد بین دو دست نگهداشت. «حالا میتوانی تصمیم بگیری.»
«چه تصمیمی؟»
«که با او ازدواج کنی یا نه.»
«به نظر تو باید ازدواج کنم؟»
فنجان را نزدیک دهان برد اما از آن ننوشید. از پشت فنجان، انگار که از پشت پردهای آنقدر آرام که مارتین به زحمت شنید گفت: «برای کارولین خیلی خوب میشود.»
«و من؟ برای من هم خوب است؟»
امیلین با لحن تندی گفت: «برای تو همه چیز خوب است.»
شب که وارد مهمانخانه روشن از نور چراغ نفتی شد و در صندلی راحتی همیشگیاش نشست کمی دستپاچه بود، اما چیزی تغییر نکرده بود: مارگارت ورنون با همان پرشوری دخترانه از او استقبال کرد، امیلین شروع کرد به تعریف این موضوع که یکی از دکمههای صندوق پول گیر کرده و او موفق شده آن را درست کند، و کارولین که با حالتی رویایی در صندلیاش نشسته بود به نشان سلام نگاهی گذرا به او انداخت و چشمانش را به سمتی دیگر چرخاند. مارتین سعی کرد سرنخی در او پیدا کند، نشانهای پنهانی، شاید برافروختگی ضعیفی در گونهها یا انقباضی نامحسوس در تاندونهای پشت دستش، اما نمیتوانست مطمئن باشد، و فقط هنگامی که در اتاقش تنها بود به ذهنش خطور کرد که تغییر در خودش ایجاد شده بود، وقتی که در جستجوی نشانه ای، مخفیانه کارولین را نگاه میکرد.