فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب «مه‌مانی» +فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/09/07 ساعت 14:26

کتاب «مه‌مانی» نوشته احمد درخشان توسط نشر هیلا، از گروه انتشاراتی ققنوس به چاپ رسید. 

به گزارش رویداد فرهنگی این اثر اولین رمان احمد درخشان است. وی پیش از این دو مجموعه داستان کوتاه به نام‌های «مرده‌ نو» و «تغییر مسیر باد غدغن است» را نیز به چاپ رسانده است.

مه‌مانی داستان مرد جوانی را روایت می‌کند که به عنوان معلم به روستایی فرستاده شده. او قرار است پنج سال در یک مدرسه روستایی به بچه‌های دبستانی تدریس کند. در گذشته هیچ وقت به شغل معلمی فکر نمی‌کرده، حتی از آن خوشش هم نمی‌آمده ولی این شغل تنها کاری بود که توانسته برای خودش دست و پا کند عشق دختری به نام لیلا او را وا داشته تا به زندگی‌اش سر و سامانی بدهد تا بتواند با لیلا زندگی کند.

آقای معلم در روستا با مردمی روبه‌رو می‌شود که از نظرش عجیب هستند. رفتارهایی نشان می‌دهند که برای معلم معمولی به نظر نمی‌رسد و شرایط را در همان ابتدای کار ناگوار می‌بیند. ولی او به این شرایط تن می‌دهد.

 

بخشی از متن کتاب

این چند روز کمی دلهره داشتم. خب شاید طبیعی باشد. همه که از مادر معلم زاده نمی‌شوند. زمان است که به ما شکل معلم یا دکتر یا مهندس یا سپور یا بقال و چقال می‌دهد. ظرف درون ما با این عناوین پر می‌شود.

خاصیت نوشتن این است. آنچه روی کاغذ می‌آید با آنچه توی ذهن آدم است، یک دنیا فرق دارد. می‌خواستم از کلاس بنویسم که ذهنم کشید به این بحث مسخره وجود و ماهیت. و این سوال ذهنم را درگیر کرد که منی که هیچ‌وقت از معلمی خوشم نمی‌آمده، چطور می‌توانم معلم خوبی باشم؟ یا بهتر است اینطور مطرح کنم: منی که خمیره‌ام را برای کار دیگری ساخته‌اند، چطور می‌توانم این تغییر بزرگ را در خودم ایجاد کنم تا معلمی ذره‌ذره وارد خونم شود و باورم بشود که دیگر معلمم و از شاگردانم واهمه ندارم. وقتی نگاه شوخ و شیطنت‌آمیز و مسخره‌گرشان را به من می‌دوزند و تنها فکرشان این است که مرا دست بیندازند.آه! من نمی‌توانم، به قولی، انسان‌ساز باشم. تا جایی که یادم می‌آید خودم هیچ‌وقت، اهل و سرابه‌راه نبوده‌ام. توپی بودم که مدام قل می‌خوردم و می‌دادندم این ور و آن ور. توپی چموش که گاه مسیر حرکت خود را تغییر می‌داد. حرکت در مسیر خلاف نیروی وارد شده. گور پدر نیوتون.

یک ایده تازه: حالا که پشت این میز نشسته‌ام و می‌نویسم، از قید و بند همه چیز رها می‌شوم. نوشتن رهایی است. سترگ‌ترین و رنجبارترین نعمتی است که خدایان به انسان عطا کرده‌اند و در پس آن خواندن. لیلا بخوان. که اگر بخوانی این کلمات زنده می‌شوند و می‌بالند. بوی عطر تنمان، وقتی می‌نویسم، وقتی می‌خوانی، از پیچاپیچ واج‌ها و هجاها بیرون می‌تراود و در اتاق می‌پیچد. عطر گس هم‌آغوشی‌مان... با نوشتن از این زندان تنگ و تاریک رها می‌شوم. بیخود نیست که سلمان می‌گفت:

نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای            پستی گرفت همت من زین بلندجای

آرد هوای نای مرا ناله‌های زار                    جز ناله‌های زار چه آرد نای؟

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر         پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای



نظرات کاربران

ارسال