مجموعه داستان «تنهایی در انجمن نوابغ و احمقها» نوشته ونداد جلیلی، توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسید.
به گزارش رویدادفرهنگی، ونداد جلیلی متولد سال 1361 در یاسوج است و تا کنون رمانهای «سوءتفاهم نامه» و «نوروز درمانی» از وی به چاپ رسیده است. جلیلی همچنین کتابهایی از بولانیو، آلیس مونرو و جی. ام کوتسی را به فارسی ترجمه کرده است.
مجموعه داستان «تنهایی در انجمن نوابغ و احمقها» شامل پنج داستان کوتاه به نامهای «عدم توجه به جلو یا مالکیت خصوصی»، «پروفانوم وولگوس»، «سلاح سکوت»، INTJ, INTJ, INTJ, INTJ, INTP و «فرار به جزیره سنتینل» است.
نویسنده در این مجموعه داستان، روایتهایی ساده با زبانی روان نوشته است که با چاشنی طنز همراه است. داستانها حال و هوایی امروزی دارند و برای همه خوانندهها ملموس هستند. شخصیتهای داستانها انسانهایی معمولی در موقعیتهای معمولی هستند. جلیلی در این داستانها به ما نشان میدهد که شرایط و آدمهای معمولی چطور میتوانند جالب و خارقالعاده به نظر آید.
قسمتی از متن کتاب
خانم مهندس را دیگر زیاد نمیبینم. دیگر پیامک نمیدهد، سعی می کند سر راه من سبز نشود و جز در میان جمع با من روبرو و همکلام نشود. در تنهایی بلند بلند با خودم میگویم سایهام را با تیر میزند، هرچند میدانم این حرف مبالغه است و همچو چیزی نیست اما از طنین صدای خودم وقت بیان جمله لذت میبرم. گویی دردی درونی را فرو مینشاند. من هم از دیگران به خصوص مهندس نیم تفته دوری میکنم. همه متوجه تغییر رابطه من و خانم مهندس شدهاند و در هر حرفی و نگاهی ریشخند و مضحکه میشنوم و میبینم. یک هفته بعد ماجرای کنار دریا حسی قدیمی دوباره سراغم میآید. تنگ غروب که از سرکار به خوابگاه میروم در اتاق تنها مینشینم و یاد زنم، زن سابقم، میافتم. دلم براش تنگ میشود برای دیدنش و مصاحبتش پر میکشد. توانایی دور کردن فکر او را که در ماههای بعد طلاق با تمرینهای ذهنی فراوان و درد و رنج مبسوط به کف آورده بودم دوباره گم کردهام. هفته بعد وضعم بدتر هم میشود و با اینکه آف هستم جایی نمیروم. روزها در خوابگاه میمانم و و مدام در حالت درازکش سرمیکنم. روزی یک وعده غذا میخورم و شبها بدخواب میشوم. وقتی هم میخوابم زن سابقم را خواب میبینم که در خواب بسیار مهربان است و به من توجه میکند. لحظههای شیرین و لذت بخش خواب مایه عذاب بیداریام میشود. میدانم چیزی که ناراحتم میکند به خانم مهندس ربط ندارد که حالا دیگر من را با دیگرانی از قبیل آقای مهندس نیم تفته به یک چشم میبیند. میدانم آنچه میآزارادم وضع خودم است و دلتنگی برای زن سابقم که دوباره درونم جان گرفته. میدانم بیمنطق و لجبازانه است.