کتاب «عزم؛ قدرت اشتیاق و ثبات قدم» نوشته آنجلا داک ورث، ترجمه سیدسینا میرعربشاهی توسط نشر فیروزه از انتشارات مروارید به چاپ رسید.
به گزارش رویداد فرهنگی، روانشناسی موفقیت و مثبتگرا که محوریت اصلی این کتاب را شامل میشود سعی در آگاهسازی مخاطب نسبت به یک سری کلیشههای جاافتاده در ذهن عموم مردم دارد؛ از جمله این که مفهوم تکراری استعداد ذاتی را به چالش کشیده و در مقابل آن مفاهیم اصولیتری مانند اشتیاق به هدف، پایداری در مسیر و ثبات قدم را مطرح میکند. خانم داک ورث که خود فارغالتحصیل رشته روانشناسی از دانشگاه پنسیلوانیا است و تعداد بیشماری مقاله، کارگاه، سمینار و برنامههای مرتبط را در کنار سالها تجربه عملی و آزمایشات وسیع در باب توسعه و بهبود شخصیت در کارنامه خود ثبت کرده طی این کتاب ما را به سفری پرهیجان و سرشار از مثالها و مصادیق واقعی از حوزههای گوناگون کاری، حرفهای و اقشار اجتماعی میبرد. وی در عرصه روانشناسی موفقیت به همگان از والدین و دانشآموزان گرفته تا افراد تحصیل کرده، ورزشکاران و حتی تجار نشان میدهد که راز دستاوردهای قابل توجه در زندگی نه تنها ربطی به استعداد ندارد بلکه در ترکیب مخصوصی از اشتیاق و ثبات قدم به نام «عزم» یافت میشود.
وی با بیان داستان زندگی خود به عنوان دختر یک دانشمند که معمولا عدم نبوغ فرزندانش را به آنها یادآور می شد از جریان مسیر پرمخاطرهاش در رسیدن به حقیقتی میگوید که باعث هشیاری بیش از پیش او در زندگی شده و در نهایت موجب طراحی نظریهای میشود که براساس آن، نبوغ به عنوان چرایی موفقیت مطرح نمیگردد. بلکه علت، در وجود شوق به یک مقصود و پشتکار نسبت به آن نهفته است.
داک ورث در بخشهای این کتاب، خواننده را با خود به تحقیقات میدانی برده و تقلای تازه سربازان را برای پشتسر گذاشتن مراحل دانشکده افسری به قلم میآورد. از تدریس معلمین، تحت سختترین موقعیتها میگوید و به بررسی شرایط روحی شرکت کنندگان در مرحله نهایی مسابقات هجی کردن میپردازد. او همچنین در اسناد تاریخی به دنبال مدارکی مبنی بر ادعای خود گشته و نتایج تحقیقات صورت گرفته روی یک سری از موفقترین افراد تاریخ را با ما به اشتراک گذاشته است. نویسنده وارد ذهن و زندگی تعدادی از معروفترین چهرههای هنری، ورزشی و علمی شده و مصاحبههای زیادی را به منظور ایجاد حس همزادپنداری در ما، ترتیب داده است.
قسمتی از متن کتاب
خواه متوجه آن شده باشیم یا نه، فرهنگی که در آن زندگی میکنیم و توسط آن شناخته میشویم، به طرزی قدرتمند تقریبا تمام وجوه زندگی مان را شکل میدهد. منظورم از فرهنگ، محدودیتها و مرزهای جغرافیایی یا سیاسی که مردم را از هم مجزا میکند یا حدود روانشناختی که ما را از بقیه جدا مینماید، نیست. فرهنگ در ریشهایترین معنایش توسط هنجارها و ارزشهای مشترک بین گروهی از انسانها شناخته میشود. به عبارتی دیگر یکی فرهنگ مشخص وقتی وجود دارد که گروهی از انسانها درباره چگونگی انجام کارهایمان در این جا و چرایی آنها، به اتفاق نظر میرسند.
درباره عملکرد باقی دنیا باید گفت که هر چه تفاوت بیشتر باشد، پیوند بین آنهایی که روانشناسان «گروه خودی» مینامند، قویتر نیز میشود.
بنابراین فرهنگ چه در تیم فوتبال سیاتل سی هاکس باشد، چه در مدارس زیر پوشش برنامه «دانش، قدرت است» یا نزد هر ملتی در دنیا، اصیل و واقعی به حساب میآید.
اگر بازیکن سی هاکس باشید، تنها یک بازیکن فوتبال نیستید و اگر در مدارس زیر پوشش برنامه «دانش، قدرت است»، تحصیل کنید تنها یک دانشآموز به حساب نمیآیید. افراد آن تیم و دانشآموزان آن مدرسه کارها را به روش خاصی و به دلیل مشخص انجام میدهند.