فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب «شکوه زندگی» +فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/08/17 ساعت 14:48

کتاب «شکوه زندگی» نوشته میشائیل کومپفمولر و ترجمه محمد همتی توسط نشر نو به چاپ رسید.

 به گزارش رویداد فرهنگی، فرانتس کافکا در تابستان سال 1923، بیمار و نحیف و گمنام به قصد بهبودی به گوشه‌ای از سواحل دریای بالتیک پناه می‌برد، غافل از اینکه عشقی بزرگ انتظارش را می‌کشد...

میشائیل کومپفمولر (1961) نویسنده موفق و سرشناس آلمانی، از پس کافکای تنها و اندوهگین، کافکایی دیگر را به ما می‌نمایاند؛ کافکای عاشق را. او در تصویری درخشان، شکوه زندگی را زیر سقف خانه‌های محقری به ما می‌نمایاند که کافکا و دورا دایامانت مدام از یکی‌شان به دیگری اسباب‌کشی می‌کردند، شکوهی که به قول کافکا همیشه و همه جا هست و تنها کافی است که او را فرا بخوانیم.

شکوه زندگی جایزه ادبی معتبر ژان مونه (2013) را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورده است. این رمان عاشقانه تاکنون به بیست و چهار زبان زنده دنیا ترجمه شده است.

 

بخشی از متن کتاب

دکتر از وقتی اتاق را اجاره کرده، خوشبین‌تر شده است. صاحب‌خانه فقط پول را می‌شناخته، حتی نمی‌خواسته بداند که قرار است او دقیقا کی به آنجا اسباب‌کشی کند. انگار که تحت تاثیر عنوان دکتری او قرار گرفته باشد، مدام او را آقای دکتر خطاب می‌کرده، وقتی هم که صحبت از پرداخت اجاره با ارزی خارجی شده، فورا پذیرفته و گفته است که البته اینجا در برلین اوضاع قدری درهم‌وبرهم است. در هر حال، دکتر حالا اتاقی در برلین دارد و فکر می‌کند، بداند که اتاق حدودا کجای برلین قرار دارد. تلگرامی برای دورا می‌فرستد که همه چیز مرتب است، و حالا که خود را در چند قدمی زندگی تازه‌ای می‌بیند، بارقه‌ای از رضایت و خوشحالی را حس می‌کند.

دورا می‌نویسد، نمی‌تواند بیش از این در موریتس بماند و قرار است که موقتا پیش دوستی برود. شاید فکر خوبی باشد، شاید هم نباشد. دکتر احساس می‌کند، معجزه‌ای دارد رنگ می‌بازد، و حضور دورا را تنها در نامه‌هایش احساس می‌کند. تا به حال نام دوبریتس به گوشش نخورده است. می‌داند که در کتابخانه کوچک پانسیون اطلس جغرافیایی هست، نیازی به جست‌جوی چندانی نیست، روستای دوبریتس در فاصله کمتر از صدکیلومتری غرب برلین قرار دارد.

روزهای نخست حضور دکتر در شلزن بر او چندان آسان نمی‌گذرد. شلزن گذشته اوست، همه‌چیز آنجا به طرزی دردناک برایش آشناست، دلپذیری مناظر، خانه‌ها و ویلاهایی که نیمه روستایی – نیمه توریستی‌اند، جاده‌ها و جنگل‌ها. سال‌ها پیش همین‌جا، در همین ده‌کوره بود که رابطه نافرجامش با یولی آغاز شد، در جاده ورودی روستا در ویلایی که ماکس و فلیکس هم زمانی در آن ساکن بوده‌اند. هیچ اتاق خالی دیگری در ویلا نمانده و او به آن‌سو می‌رود و بر پلکان ورودی ساختمان می‌ایستد، دیگر نمی‌فهمد از چه می‌گوید، ماجراها و نامه‌ها یکی از پی دیگری می‌آید و می‌رود، هر یک دیگری را از خاطر می‌زداید و هیچ اثری باقی نمی‌ماند، حتی سایه‌ای. 

در همین ویلا به پدرش نامه نوشت.  



نظرات کاربران

ارسال