فرهنگ و ادب - معرفی کتاب
معرفی کتاب «پرنده‌ی من» + فایل صوتی
تاریخ انتشار : 96/03/03 ساعت 09:20

این قسمت به معرفی کتاب پرنده‌ی من، نوشته فریبا وفی اختصاص دارد. این کتاب برنده چند جایزه ادبی معتبر در ایران است.

به گزارش رویداد فرهنگی، فریبا وفی زاده بهمن ماه 1341 در تبریز، رمان نویس و نویسنده داستان کوتاه ایرانی است. رمان های پرنده من و رویای تبت از آثار وی برنده چند جایزه ادبی معتبر در ایران شده اند. داستان هایی از او به زبان‌های روسی، سوئدی، عربی، ترکی، ژاپنی و انگلیسی ترجمه شده است. لازم به ذکر است که رمان پرنده من برنده بهترین رمان سال 1381 ، سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری و دومین دوره جایزه ادبی یلدا شده همچنین رمان پرنده من از سوی بنیاد جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان نیز مورد تقدیر واقع شده است.

 

قسمتی از متن کتاب

جمعه یعنی صدای بلند نمکی و سبدی و صدای بلندگوی وانتی که بار هندوانه به شرط چاقو دارد. جمعه یعنی صدای بلند تلویزیون و دهن دره های کشدار امیر. جمعه یعنی عوض کردن واشر کهنه شیر و درست کردن سیفون دستشویی. جمعه یعنی عصرهای طولانی و بهانه جویی ها

سقف اتاق مثل آبکشی است که صدای موسیقی از گچ و آجر و تیرآهن هایش به پایین می ریزد . دختر آقای هاشمی دارد می رقصد. از پا کوبیدن های تندش پیداست . امیر جوری به سقف نگاه می کند انگار قرار است یک ارکستر کامل را آن بالا ببیند.

شادی می گوید: مامان مرا دوست داری یا سبزی را؟

شاهین می گوید: ضبط را امروز خریده اند. از آن مدل باحال هاست.

می گویم: تو را

«هاشمی بنده خدا بادکنک هایش در حال ترکیدن است و ضبط آخرین مدل می خرند» امیر وسوسه ی تازه ای پیدا کرده است؛ وسواس پیدا کردن تناقض های زندگی مردم.

 «مستاجرند و با آژانس رفت و آمد می کنند. سر پول دائما دعوا دارند ولی بوی عطرگران قیمت شان تمام راه پله را گرفته»

«مامان مرا یا مورچه را؟»

صدای ضبط بلندتر می شود. حال دیگر صدا فقط از سقف نمی آید. دیوارها هم موسیقی تند خارجی پخش می کنند.

«تو را»

«جان به جانمان بکنند دهاتی هستیم با همان فرهنگ روستایی. حتی اگر هر کدام از ما را توی چهاردیواری بچپپانند. فقط بدنهایمان این توست. فحش هایمان را از پنجره پرت می کنیم . از پنجره ها و تمام سوراخ سنبه ها صدای دعوای یکدیگر را می شنویم»

«بابا مرا دوست داری یا سنگ را؟»

«سنگ را . آره ، گریه های یکدیگر را می شنویم. حتی آرزوهای ناچیزمان هم از درز دیوار رد می شود.»

«بابا مرا دوست داری یا قند را؟»

 «قند را . می دانیم تلفن چه کسی زنگ می زند. می دانیم چه کسی تا لنگ ظهر می خوابد و چه کسی تا نصفه های شب بیدار است»

« بابا مرا یا نقطه را؟»

«نقطه و کلمه و سطر و جمله را»

شاهین بی سر و صدا بیرون می رود.

«مرا دوست داری یا آیدا را؟»

«آیدا را. باتری ات تمام نشد؟»

«مرا دوست داری یا مامان آیدا را؟»

 «خب معلوم است است مامان آیدا را»

مامان آیدا پشت در است.

امیر یواش می گوید: حلال زاده!



نظرات کاربران

ارسال